طلبگی های همسر یک طلبه

امام على علیه السلام : حق ، راه بهشت است و باطل ، راه جهنم و بر سر هر راهى دعوت کننده اى است .

طلبگی های همسر یک طلبه

امام على علیه السلام : حق ، راه بهشت است و باطل ، راه جهنم و بر سر هر راهى دعوت کننده اى است .

مشخصات بلاگ
طلبگی های همسر یک طلبه

به خانه ی مجازی همسر یک طلبه خوش آمدید . قدم کلیک هایتان بر چشم ...
از وقت تان برای خنده استفاده کنید ؛ زیرا خنده موسیقی و آهنگ روح است .

آخرین مطالب

۱۰۷ مطلب توسط «همسر یک طلبه» ثبت شده است

لبخند بزن

۰۶ بهمن ۹۲

زیرا برآمدگی گونه هایت توان آن را دارد که امید رفته را باز گرداند

گاه قوسی کوچک ؛ می تواند معماری بنایی را نجات دهد.

  • همسر یک طلبه

بسم الرب الشهدا و الصدیقین

سحر با صدای موذن به نماز خانه می رویم تا سجاده مان را به سمت قبله نیاز بگشاییم و بر سجده رویم تابر بندگیمان مهر عشق بنهیم . ذکرفرج درد قلبهایمان را تسکین می دهد. راوی روایتگری سرزمین عشق میکند . از طلائیه و شلمچه دم می زند . آن روزگاران را کالبد شکافی می کند و من چه می فهمم حال او را . جز آنکه بر زخم کهنه اش نمک می پاشم . هوا گرگ و میش است به سمت اتوبوس ها روانه میشویم . آقای راننده دعای عهد را ضمانت سفرمان میکند . بعد دعا ؛ به برکت حضور بچه های علوم  قران فضای اتوبوس معنویت بیشتری میگیرد و سپس نماهنگ طلائیه.

زیارتمان با طلائیه جان می گیرد و من چه می فهمم طلائیه کجاست ؟ طلاعیه نقطه اتصال زمین به آسمان ؛ نقطه آسمانی شدن .

این صدای بوستانی پرپر است               این زبان سر ؛ نسلی بی سر است

تو چه میدانی که جای ما کجاست         تو چه میدانی عشق ما کجاست 

طلائیه قرارگاه عاشقان 

                                                                                       

 

 

طلائیه محل شهادت سردار خیبر شهید همت، برادران باکری و قطع شدن دست شهید خرازی است و عملیاتهای مهم بدر و خیبر در آن واقع شد اولین خاکی بود که عراق گرفت و آخرین خاکی بود که رها کرد!

قدم به قدم خاک طلائیه خون شهیدی ریخته شده و تو نمیتوانی جایی قدم بگذاری و با اطمینان بگویی اینجا کسی شهید نشده! پس خلع نعلین میکنی و پابرهنه بر خاک مقدسی قدم مینهی که فقط ملائکه می دانند آنجا شهیدان با خدا چه سودایی کردند...

طَلائیه یا طلیه روستایی است در غرب استان خوزستان ایران در نزدیکی مرز عراق. این روستا در دهستان بنی صالح از بخش هویزه شهرستان دشت آزادگان واقع شده‌است.

در ۳۵ کیلومتری جاده اهواز به سمت خرمشهر، سه راهی جفیر و پادگان حمید می باشد.از سه راهی جفیر به سمت طلائیه نیز دشتی وسیع با خاکریزهای متعدد به چشم می‌خورد.یک جاده فرعی از سمت غرب تا نزدیکی مرز ایران و عراق وجود دارد . که درست در کنار مرز ،پاسگاه طلائیه واقع شده است و آن منطقه تا شعاع چند کیلومتری طلائیه نامیده میشود.

طلائیه در 31 شهریور 1359 به دست نیرو های عراق اشغال شد و تا پایان جنگ در اختیار عراق باقی‌ماند.در عملیات بیت المقدس،عراق تا طلائیه نیز عقب نشینی کرد.در عملیات خیبر نبرد سنگینی در این محور توسط فرمانده عملیات ابراهیم همت به وقوع پیوست و مواضع عراق در طلائیه فروریخت،اما حجم شدید آتش و فشارو ضد حمله عراق در آن منطقه و عدم مکان مناسب برای استقرار نیروها،از طلائیه عقب نشینی کردند. طلائیه یکی از محورهای مهم عملیات‌های خیبر و بدر و کلید حفظ جزایرمجنون در طول جنگ بود چراکه تصرف طلائیه به معنی تثبیت پیش‌روی ایران در هور بود. در عملیات خیبر سربازان ایران باید از این منطقه به جزایر مجنون شمالی و جنوبی یورش می‌بردند این منطقه شاهد کشته شدن افرادی مانند حمید باکری، ابراهیم همت و عباس کریمی و... بوده‌است. پس از جنگ در این مکان مقری جهت جستجوی بقایای جسد سربازان ایرانی دایر شد و در مکانی که تعداد زیادی از اجساد کشف شد، حسینیه‌ای بنا شد که عنوان حسینیه حضرت ابوالفضل بر تارک آن می‌درخشد و در مرکز آن یک ضریح چوبی وجود دارد که ۵ پیکر از اجساد ایرانی در آن به خاک سپرده شده‌اند. اما به گفته بسیاری از ناظران و راویان در این منطقه بیش از 800هزار گلوله فشنگی توسط دولت عراق ریخته شده بود که این نشان از مهم بودن این منطقه در جنگ ایران وعراق بوده است.وبه گفته مسولان ایران از این منطقه حدود2000 نفر مفقود شده اند که جسد آنها هنوز پیدا نشده است.

اصولا دوست دارم مکان های زیارتی رو تنها باشم . خلوتم بیشتر باشه . قدم که به خاک طلاعیه گذاشتم از سرپرست ؛ زمان حرکت رو پرسیدم واز گروه جدا شدم . تا چشم کار می کرد کویر بود . طلائیه یه منطقه سردیه . راوی می گفت به کویریش نگاه نکنید بارون که بیاد همه ی اینجا پر آب میشه . رزمنده ها با قایق این مسیرها رو طی میکردند . دشمن اینجا تا قوت داشه سیم خاردار تو آب کار کرده تا رزمنده ها به سیم ها گیر کنند و راه فرار نداشته باشند . می گفتند نگران خاکی شدن چادرهاتون نباشید این خاک یک خاصیتی داره که به لباستون نمیگیره . ما کجا رفته بودیم خدایا ...
اینقدر محو شده بودم که زمان از دستم در رفته بود . یهو وحشت زده شدم هر جا رو نگاه میکردم خبری از خراسانی ها نبود . از همه جا اومده بودند . قیامتی شده بود . از ترس می خواستم گریه کنم . تندی رفتم سمت اتوبوس ها ؛ دونه دونه استان ها رو می خوندم تا اینکه آقای راننده مونو دیدم بهشون گفتم گم شدم . ایشون با مهربونی اتوبوس رو بهم نشون دادند گفتند برید اونجا . نگران نباشید . چه ساده دل بودم من. مگه گم شدن تو سرزمین ملائک لیاقت هر کسی میشه . 
طلائیه سه راه شهادت ؛ آسانسور بهشت ...

آری همین بود انگار .... حس غریب دلم را به که بگویم ؟ حسی که از غربت طلائیه بر دلم جا مانده ... حسی که بی تابم می کند برای طلائیه ... برای آسمان طلائیه دلتنگم .

 

طلائیه ! از فراز همه روزهای که بر تو گذشت، بر من ببار و تشنگی این دل در کویر مانده را فرو نشان.

 

می خواهم در تو جاری شوم، می خواهم رمز شکفتن و پرواز را از تو بیاموزم و بدانم بر شانه های زخمی تو چه دلهایی که آشیان نکرده اند.

طلائیه ! من از سکوت راز آلودت درسها آموخته ام ! با من سخن بگو !!!

 

 

 

 

 

  • همسر یک طلبه

خوب تا اینجایه از سفر گفتم که بعد از شوش رفتیم پادگان ، اسم پادگان دقیق خاطرم نیست اما شاید پادگان شهید کاظمی . دم در پادگان چند سرباز ایستاده بودند . اتوبوس ها یک به یک وارد می شدند نمی دونم چرا اینقدر به اون پادگان علاقه داشتم . یه حس آرامشی داشت . با آنجا احساس غربت نمی کردم . محوطه بسیار بزرگی بود .کلی درخت خرما ؛ تا اون زمان درخت خرما ندیده بودم خیلی زیبا بود .  اتوبوس ها در مقابل چند سالن بزرگ متوقف شدند . بعد مدت طولانی نشستن در اتوبوس توی گرما ؛ دراز کشیدن توی اتاق های خنک خیلی می چسبه . همگی از اتوبوس پیاده شدیم . هوای لطیف و دل انگیزی بود . از سوز زمستان خبری نبود بهاری بهاری ... 

ساکم را به فرمایش سرپرست برداشتم و خودم را به اتاق رساندم . آخیش چقدر خنکه. پاهام به علت پوشیدن کفش به مدت طولانی و از شدت گرما ؛ انگار مجاله شده بود. کمی استراحت کردم . بعدش لباس های تمیزم را برداشتم و به سمت سرویس رفتم . چه محوطه سرسبزی و چه هوای خوبی . دلم می خواست روی همان سرسبزی بنشینم و مدت ها به اطراف خیره شوم . از شدت گرما لباس هایم عجیب کثیف شده بود و بوی عطررررررررر می داد . دلم دوش آب گرم می خواست تا خستگی از تنم بیرون بره . وضو گرفتم و قدم زنان به اتاق بازگشتم . چند تا از رفیق هام که اتوبوسشون فرق میکرد رو دیدم . قرار گذاشتیم باقی سفر رو با هم باشیم . نمازم که تمام شد غذا سر رسید . حسابی گشنم شده بود یکی از فانتزی های من خوردن غذای خوش مزه است . فکر نکنید شکموام ، زودی گشنم میشه و متقابلا زود هم سیر میشم . می خواید شکنجم کنید بهم غذا ندید .

ما باید پادگان حمیدیه " پادگان رزمندگان خراسانی در هشت سال دفاع مقدس " اسکان داده می شدیم تا اونجا چند ساعتی راه بود باید حرکت میکردیم تا شب اونجا باشیم . اتوبوس ها کوچولوتر شد این بار اتوبوس شماره 11 سفید رنگ که رانندش خوزستانی و خیلی آقای مهربونی بودند قسمت ما شد . اتوبوس قبلیمون بچه ای پیام نور و حکیمان بودیم اما این بار بچه های حکیمان ؛ تربیت معلم و علوم قرآن بودیم . بچه های باصفایی بودند خیلیییییییییی خوش گذشت . و مسئولمون خانم بالا قلعه که بسیار ماه بودند ایشون از دوران دانشجویی تا الان یکسال در میون حتما میرند شلمچه . خوش به سعادتشون واقعا .   

شب هنگام به پادگان حمدیه رسیدیم عجب پادگانی مملو از بوی شهدا . دلم هوایی شد باز هم دلم می خواد برم خدایا قسمتم کن . به محض رسیدن ما کلی اسپند دود کردند . کلی شربت و شیرینی . شهدا مهمون نوازند آنها بیشتر مشتاق اند تا ما . وقتی برای اولین بار میری عجیب دلت میگیره عجیب . اتاق سال 88 همون اتاق هایی بود که خود رزمنده ها اونجا بودند دقیقا شکل عکس های عمو تو اون سالها اما سال 90 که دوباره رفتم کنار اون ها اتاق هایی رو مخصوص مسافرها ساخته بودند که عطر شهدا اونجا نبود. 

بعد نماز وشام ؛ قرار بود زیارت عاشورا خونده بشه . رفتیم نماز خونه . آه چه شبی بود دلتنگه لحظه به لحظه اون روزام . زیارت عاشورا خوندیم اونقدر اشک از چشمام اومد که خدا میدونه اختیاری نبود الان که میگم فکر نکنید برای خودنماییه . نه باالله که نیست من طعمی چشیدم که مپرس ... اصلا یادم رفته بود که عمو دعوتم کرده . همین جور دلم می سوخت و گریه میکردم . در اون لحظه خواهرم بهم زنگید از شدت گریه صدام بند اومده بود . نمیدونم چرا ؟ هنوز هم نفهمیدم چرا ؟ بعد زیارت یه رزمنده شیمیایی جوان سخنرانی کرد می گفت وقتی شنیدم دانشجویید می خواستم نیام شما دانشجوها تو فتنه 88 خون به دل ما کردید . من همین جور چادرم رو کشیده بودم جلو و گریه میکردم اصلا نگاش نمی کردم که یهو گفت : خواهری که زیارت عاشورا هم تموم شده اما هنوزم داری گریه میکنی نمی دونم چته ؟ اما بدون ما گریه کن نمی خواییم ما زینب می خواییم . ما حجاب می خواییم . سرم رو بالا آوردم داشت با حالت التماس نگام میکرد همینجور اشک رو گونه هام جاری بود . چشام سرخ شده بود . ورم کرده بوذ . حس عجیبی بود فقط میتونم بگم حس عجیبی بود همین . هنوز که هنوزه دلم پر میزنه . نمی تونم بیان کنم اون فضا رو . اونایی که زائر بودند میدونند و اونایی نرفتند باختند به خدا .

مراسم که تموم شد برگشتیم اتاقامون . بین راه ساعتم از دستم افتاده بود . رفتم اتاق سرپرستی پرس و جو کردم بعدش برگشتم . چند لحظه بعد خانم بالا قلعه اومد و ساعتم و تحویل داد . گفت التماس دعا چشات چقد ورم کرده . اونجا بود که متوجه ورم و درد چشمم شدم . اون شب اشکم خشک نشد شاید داشت از گناه پاک میشد تا لیاقت دیدن اون سرزمین رو داشته باشه . 

خوب تا اینجا کافیه فعلا التماس دعای فراوان ...

  • همسر یک طلبه

چند روزی هست که فاطمه کوچولو به شدت بیمار شده و اصلا حالش خوب نیست . مامانش که این روزها درگیر پایان نامشه هفت صبح میره و نه شب میاد خونه ان شاالله قراره تا آخر ماه پایان نامش رو تحویل بده . من و مادرم از هر چی که فکرش رو بکنید به فاطمه خوراندیم تا بلکه بهتر بشه . گاهی قاطمه باهامون راه نمیاد خانوادگی دست به کار میشیم. یه سری که مامان می خواست بخورش کنه ؛ فاطمه میترسید و زیر روبند تحمل نمی کرد . مامان و داداشم هم رفتند زیر روبند و براش هورا می کشیدند و دست میزدند تا فاطمه بخور شه. یا اینکه مدام بهانه میگیره و می گه بازار !! نمیدونم او که هنوز درست و حسابی نمیتونه حرف بزنه چطور کلمه بازار رو درست ادا میکنه . شیطونی هر چی به نفعه یاد داره .

مامانم برداشتش بردش بازار تا دلتنگیش کم بشه . چه اشکالی داره اگه خودمون با بچه ها ابراز هم دردی کنیم یا گاهی هم بچه بشیم ...

این روز ها هم برای خودش میتونه تجربه باشه تا برای آینده پرستاری و بچه داری رو یاد بگیرم  . به نظر من همه ی سختی ها رو میشه تحمل کرد به شرط آنکه یه همراه صادق داشته باشی . یکی که اگه مریض بشی او هم برات تب کنه ؛ تو سختی ها تنهات نگذاره ؛ فقط به فکر منافع خودش نباشه ؛ دلسوزت باشه ؛ مشکلات رو نره همه جا جار بزنه ؛ برای حفظ چهره خودش شخصیتت رو تخریب نکنه و این رو نشونه زرنگیش بدونه ... 

همه چیز قابل حله به شرطی که رفیق راه داشته باشی . مادر من همیشه رفیق راهم بوده . همینکه مشکلی پیش میاد و میگم مامان ؛ از وجودش برام مایه میگذاره . مامان خوشگلم ، مامان مهربونم 

 

ذکر و  دعا جهت  شفا یافتن مریض

 این دعا را دائم بخواند :

 

بسم الله الرحمن الرحیم یا منزل الشفا و یذهب الداء صل علی محمد و اله و انزل علی وجهی الشفاء »»

 

 دعای دیگر به جهت شفا یافتن از بیماری

 

«« مریض مکرر بگوید : بسم الله الرحمن الرحیم یا هو یا من هو یا من لیس الا هو صل علی محمد و آل محمد

 

 

  • همسر یک طلبه

بسم الرب الشهداء و الصدیقین

                          هان جبهه بوی عجیبی میدهی      بوی قرآن جیبی میدهی...

 

سلام و شب بخیر خدمت خوبان 

بهتون قول داده بودم از سفرم به کربلای ایران بگم الان می خوام بنویسم امیدوارم کسایی که نرفتند مشتاق بشند و برای کسایی که قسمتشون شده تداعی خاطرات .

چیزی در مقابل چشمانم خودنمایی می کرد نزدیک و نزدیک تر شدم بنر آغاز ثبت نام راهیان نور ؛ تاریخ حرکت هفدهم اسفندماه . نمی دانستم این سفر چه طعمی دارد اما دوران دبیرستان یکبار هوایی شده بودم . با بی توجهی به سادگی از کنارش گذشتم . در عالم خواب و رویا کسی دعوتم کرد و گفت برو و ثبت نام کن . اصلا چهره اش مشخص نبود نشناختمش . از خواب که بیدار شدم اعتنایی نکردم . شب بعد دوباره تکرار شد از مادرم برای ثبت نام اجازه خواستم به دلیل شرایط مالی و خطر راه مانع شدند بی خیال شدم ... چهاردهم اسفند این بار که به خوابم آمد شناختمش ؛ عمو ابراهیم بودند گفتند : بیا منتظرت هستم .در کنار نهری بزرگ ایستاده بودم انگار چشمانم چیزی رو دنبال میکرد قدم به درون آب گذاشتم . با دست هایم خاک لب رود را می کندم که ناگهان یک پلاک و نامه ای رو پیدا کردم که مال شهید گمنام بود . نمی دانم که بود ! نمی دانم و هنوز در حسرت یکبار دیدنش می سوزم . از خواب پریدم دل تو دلم نبود . استرس همه ی وجودم رو گرفته بود. به مادرم زنگیدم وگفتم باید برم اجازه بده . او که مصمم بود مثل موم شده بود قبول کرد. زمان ثبت نام گذشته بود با خودم گفتم به احتمال 90% مسولین ثبت نام نمیکنند . وقتی به آموزش رفتم استقبال زیادی شد و همه ی کارها رو خودشون انجام دادند آدرس ناحیه رو به من دادند و گفتند مدارکت رو ببر ناحیه . دو روز به حرکت مانده  همه کارتها چاپ شده بود فکرش رو هم نمی کردم . انگار دستی توی کار بود و همه چیز رو رو به راه میکرد . گفتند برید ناحیه پیش خانم رضایی . منو بردند پیش ایشون. یک خام محجبه و مهربون که انگار باید هوای منو میداشت . تا آخر سفر به صورت اتفاقی همش مسئول اتوبوس ما بود . ایشون گفتند دانشجوی حکیمان شمایید؟ انگار از دانشگاه شما فقط دو نفرید ان شاء الله خوش قدم باشید تا هر سال حضور بچه هاتون پررنگ تر بشه که همین طور هم شد. گفتند رشتتون ؟ گفتم : مدیریت بیمه . در حالی که لبخند میزدند گفتند آمدید بیمه آخرت بشید . خیلی جملشون زیبا و تاثیر گزار بود . اصلا تو باغ نبودم . نمی دونستم دارم کجا میرم . گفتند آدرس ؟ گفتم ... کوچه شهید ابراهیم زهدی ؛ گفتند چه نسبتی دارید ؟ گفتم عمو م هستند . گفتند التماس دعا . انگار خواب بودم . حس عجیبی بود . دلم می خواد دارو ندارم رو بدم اون سفر دوباره تکرار شه ... دوشنبه هفدهم اسفند حرکت به سمت سرزمین عشق آغاز شد . یک ساک مشکی با ساده ترین لباس ها ؛ خاکی خاکی ... صبح با ماشین دامادمون و خواهرم رفتم ناحیه . گوشی هم نداشتم که خواهرم گوشیشون رو بهم دادند. هشت تا اتوبوس آماده حرکت بودند که پنج تاش متعلق به خانم ها و سه تاش متعلق به آقایون که اتوبوس شماره 4 زرد رنگ با سرپرستی خانم رضایی و دو تا آقا متعلق به ما بود. ساعت 9 حرکت کردیم . من مسافرت رو خیلی دوست دارم . هیچان و تازگی داره . آدم رو سر حال میاره . مسیر ناشناخته بود؛ سرزمین ملائک ؛ کربلای ایران و من هنوز منگ بودم . اصلا به خیالش نبودم که میزبانی در انتظار میهمانیست ... آن هم چه میزبانی .

  به کجا چنین شتابان!!!

چشم ها گریان و دلها  آسمان را می طلبید . ذکر صلوات و دعای توسل فضای اتوبوس رو عطر آگین کرده بود . گویی همه از خود بی خود شده بودند. نماهنگ صاحب زمان معنویت بیشتری بخشیده بود . از اون موقع با شنیدن این آهنگ دلم راهی شلمچه می شه. آه شلمچه کجایی که یادت بخیر .

ساعت حول و حوش یازده و نیم اتوبوس ها برای نماز و نهار پارک شقایق گرمه متوقف شدند. تو اتوبوس غریب بودم . خیلی دیر رابطه برقرار میکنم . این از خودخواهی نیست.تا بخواد اخلاق کسی دستم بیاد سعی میکنم زیاد باهاش دم خور نشم . اصولا سکوت میکنم . زودی رفتم نمازم رو خوندم و یه چرخی تو پارک زدم که مسئولین صدا زدند همه جای اتوبوس های خودشون باشند تا مسولین نهار براشون ببرند. از خروجی پارک که خارج شدم به گروه آقایون برخورد کردم که مشغول خوردن نهار بودند . حسابی قرمز و صورتی شدم . راه برگشتی هم نبود . خودم رو زدم کوچه علی چپ از وسطتشون که راه باریکی بود عبور کردم . سرم رو اصلا بالا نیاوردم میترسیدم الان سر از وسط سفره در بیارم . با خودم میگفتم نکنه فکر کنند عمدا این مسیر رو رفتم . هر چی بود تموم شد و به اتوبوسمون رسیدم . هنوز کسی نیومده بود تا بخواد بقیه برسند روی صندلی کنار پارک نشستم . سرگرم گوشیم بودم که سرپرست آقا پسر جوانی با کلی غذا اومد . بی اعتنا دوباره مشغول گوشیم شدم اولش فکر نمی کردم مسئول اتوبوس ما باشه . صاف وایستاده بود ظل زده بود به من . یهو متوجهش شدم اخم غضبناکی بهش کردم راهش رو گرفت و رفت . بچه پورو . اون موقع مجرد بودم کلا از مرد جماعت خوشم نمی اومد . نمی دونم چرا ؟ احساس میکردم مردها عاطفه ندارند گرچه الان هم زیاد این عقیدم تغییر نکرده . البته همین آقا پسر خیلی خوش تیپ بود و طولی نکشید که فهمیدم چقدر خاطر خواه داره ؛ دخترها خودشون رو کشته بودند براش . از اینکه بهش محل ندادم حرصش گرفته بود . به غرورش بر خورده بود . خلاصه گیر سه پیچ داده بود یه نیم نگاهی بهش داشته باشم اما غافل از این که من چقدر از پسرهای از خود راضی ؛ مغرور ؛ کنه و خودشیفته بدم میاد . 

اولین مقصدمان تهران حرم امام "ره " بود تا بیعتمان را محکم تر کنیم اولین بارم بود که به آنجا میرفتم . صحن و حرم زیبا بود . 

بعد از دو روز به شوش حضرت دانیال پیامبر سلام الله علیه رسیدیم مقبره ایشان بسیار جالب بود زیارت دلنشینی بود . بعد از زیارت یک دوری تو بازارش زدیم دست فروش ها نشسته بودند . تا حالا عرب ندیده بودم . حقیقتا توهین نباشه خیلی ازشون میترسیدم . رنگ پوست سیاه که چشماشون رو بیشتر نشون میداد . کلی اجناس ریخته بودند وسط اما من چیزی ازشون نخریدم آخه موجودیم فقط پنج هزار تومان بود ... گفته بودم که وضعیت مالی خوب نبود.sad

 

بعد از شوش به سمت پادگان رفتیم . اونجا اتوبوس هامون عوض میشد و اصل سفر آغاز . من اینجا هنوز کتاب دا رو نخونده بودم که ای کاش می خوندم .

خوب تا اینجای سفر رو داشته باشین . الان خیلی خوابم میاد شب بخیییییییییییر.

 این داستان ادامه دارد ...

  • همسر یک طلبه

سجده شکر

۲۷ دی ۹۲

هو المعز

سلام دوستان ؛ وقت شریف بخیر

گاهی در گاه نوشته هایت ؛ احساس می کنی جای کسی خالیست . کسی که تو را یک پله به خدا نزدیکتر کرده ؛ که می داند حکمت چیست ؟ 

شاید غفلت و قصور نویسنده  و شاید نیاز یاد شونده ! 

به یاد دارم اول دبیرستان ؛ معاون مدرسه طلیعه نور  که نامشان در خاطرم نیست بسیار انسان با خدایی بودند . مهربانی ایشان بر سر زبان ها جاری بود . نصیحت مادرانه می کردند و دست نوازش بر سرمان می کشیدند . از جنس دیگری بودند  . رنگ و نشان خدایی داشتند . از آنهایی که وقتی نگاهشان می کنی یاد خدا می شوی . برای اولین بار ایشان سجده شکر را به ما آموختند. در نمازخانه مدرسه بودیم که گفتند : دخترهای خوشگلم ؛ عزیزهای من بعد نماز همیشه خدا رو شکر کنید و بگویید؛

" شکرا الله شکرالله شکرالله  حمدا الله حمدا الله حمدا الله  الهی العفو  الهی العفو  الهی العفو " و برای گناهانتون طلب بخشش کنید . از آن زمان تا کنون این ذکر به وجودم آرامش خاصی میدهد این نوع  امر به معروف را دوست دارم . ان شاء الله ثواب جاریه باشد برای ایشان ...

در خاطرم هست روزی که از اداره آموزش و پرورش جهت بازدید آمده بودند ؛ من نماینده کلاس بودم . آن روز خیلی سرو صدا و شیطنت کردیم . ما همکلاسی ها که بی خطر تر از کبریت بی خطر بودیم با هم دست به یکی کردیم و... بقیه اش رو نمی گویم بد آموزی دارد . فردا روز که از دلبندتان عمل آژیر داری سر بزند زودی به پای ما نوشته می شود که فلان و بهمان که چه ؟ از بجه های طلیعه نور یاد گرفتند ... طفلی ما که اینقده مظلوم بودیم ! کار بالا گرفت چند لحظه بعد خانم معاون آمدند کلاسمان ؛ چشمتان روز بد نبیند همه ما که تا چندی پیش شیر بودیم حالا موش شده بودیم . کسی از جایش جم نمی خورد . خانم هم همچنان دعوایمان می کرد . من را بگویید سرم را روی میز گذاشته بودم وفقط آرام می خندیدم [ هرگاه کار اشتباهی از من سر میزند فقط می خندم طوری که طرف خیلی زود متوجه می شود. اصلا پنهان کاری بلد نیستم . به نظرم این میتونه یک مزیت باشه ] داشت کنترل خنده از دستم در می رفت که خدا رحم کرد و خانم رفتند . با خروجشان انفجار خنده کلاس را از جا کند و ایشان دوباره برگشتند واییییییییییییییی . چند روز بعد خانم به نزد ما آمدند و بابت عصبانیت "به نظرمن به جایشان " عذر خواهی کردند . ایشان با عملشان به همه ی ما تواضع ؛ مهربانی ؛ صبوری وگذشت را آموختند. 

همیشه انسان های خوب مظلوم اند خیلی دیر به برکت وجودشان پی میبریم . وقتی هستند کمرنگ اند پرای پررنگ شدن خودشان را اثبات نمی کنند . بدی کسی را عیان نمی کنند . بیشتر اهل سکوت اند تا فریاد . گاهی از غم لبریزند اما در خود می شکنند . من تو زندگیم از این تیپ آدم ها دارم و از این جهت خدارو شاکرم . مامانی خودم که نمونه بارزشه ؛ دیگه داداش مجیدم که خیلی ماه و دوست داشتنیه و آقا طلبه مهربونم که خیلی صبور و با ادبه بی نهایت دوسش دارم . من خیلی خوشبختم . خدایا بابت این همه نعمت که گاهی ازشون غافلیم شکر. تو خدای بزرگوار منی . غمخوار تنهایی هام و سختی ام . همراهم باش...

ایشان در زمستان  همان سال در حالی که به مدرسه می آمدند بر اثر تصادف فوت کردند. همه بچه ها عزادار بودیم انگار تازه معنای فراق را حس می کردیم . یک دختر سه ساله داشتند . طفل معصوم اصلا نمی دانست چه خبر شده ، فقط بهانه مادرش را می گرفت دلم خیلی برایش می سوخت .

یادشان گرامی اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم . خدا رحمتشان کند ان شاء الله

  • همسر یک طلبه

هو المقتدر

سلام و خسته نباشید میگم به همه ی اون کسایی که می خوان از لحظه لحظه زندگیشون بهره ببرند .

خرداد که فارغ التحصیل شدم همه ی هم و غمم این بود که تابستون من و آقا طلبه  کلبه زندگیمون رو بنا کنیم و اون جور که دوست داریم بسازیمش بعد من به کوب برای ارشد سرمایه گذاری کنم اما به دلایل مفصلی نشد که بشه . من عاشق درس خوندنم ، اینکه کلی کتاب بنویسم ؛ فرد مفیدی برای جامعه باشم ؛ بتونم مشکلی رو حل کنم . اصلا هم به این حرف که میگن زن باید خونه دار باشه ، فقط بچه تربیت کنه معتقد نیستم اگه این جور فکر کنیم پس هیچ زنی نباید کسب علم کنه . من دوست دارم ان شا ءالله هم بچه تربیت کنم هم در عرصه های مختلف فعالیت داشته باشم . اینقدر برام مهمه که یکی از شرط های روز خواستگاریم تحصیل و اشتغال بود . نمی تونم این خانم هایی که به راحتی از این حقشون میگذرند رو درک کنم . هیچ وقت خدا نگفته که فقط مرد ها حق تعلیم دارند . مشغول الذمه اید اگه گمان کنید فقط به دلیل درامدش میگم اون فقط یه بعدشه . الان خیلی اذیتم که یک سال ام هدر رفته . ولی خوب جبران میکنم . به دلیل مشکلات جانبی ارشد شرکت نکردم اما دارم دانشگاه امام صادق و حوزه و ... شرکت می کنم . قصد دارم کمی تغییر ایجاد کنم . کلا اهل تنوع ام و در علم قانع نیستم . ان شاءالله خدا کمکم کنه همه چیز درست میشه . در حال حاضر خواهر بزرگوار مطالب پایان نامه ارشد رو ریختن رو سرمون ، تا تایپشون کنم . منم که خواهر ذلیل . خیلی دوسسسسسسسسسش دارم . قراره تا یه ماه دیگه پایان نامشون رو تحویل بدند لطفا براشون دعا کنید . از صبح که میرند بیرون شب میان خونه ما دخترشون فاطمه جیغ جیغو رو تحویل میگیرن . خدا بهمون صبر ایوب بده به خدا از دست فاطمه . از بس خونمون بوده به من میگه مامان !!!

البته این میتونه علاوه بر عیب های فراوان ، مزیت هایی رو هم داشته باشه برای آینده مفیده .

تا ببینیم خدای مقتدر چی برامون رقم زده ...

به امید فردایی روشن 

 

  • همسر یک طلبه

هو العالم

با سلام و عرض ارادت خدمت شما خوبان

امیدوارم در این روزهای سرد زمستانی - در محیط خانوادگیتان رابطه گرم و صمیمی حاکم باشد.

احتمالا تا الان باید سوپرایزی را در زندگیتان تجربه کرده باشید . حال می خواهد از هر نوعی باشد مادی یا معنوی . من تا به حال هدایای زیادی را گرفته ام اما غافلگیر کننده ترین آن ها کادوی تولدم و البته کتب روز خواستگاری هم بود که همسرم برایم خریده بودند همان چیزی که دنبالش بودم . به شخصه کتاب را دوست دارم و کتاب خوانی را یه نوع فرهنگ میدانم و احساس میکنم این فرهنگ باید بهتر در جامعه ی ما تزریق شود . کتاب در زمینه های مختلف رمان - شعر - جملات ناب - مهارت زندگی که علاقه شدیدی دارم  - زندگی نامه بزرگان که عبرت گیرنده اند و ...

نویسندگی را بسیار دوست دارم و سعی دارم در آینده ان شاء الله در این زمینه فعالیت کنم .

خوشحال می شوم اگر تجربیاتتان را در اختیارم قرار دهید و مرا با کتاب هایی در زمینه روانشناسی و مهارت زندگی آشنا کنید . اگر کتب بر مبنای روایات و احادیث باشد ممنون می شوم .

من کتاب -مفاتیح الحیاه آیت الله جوادی آملی - را خوانده ام بسیار تاثیر گذار بود و کتب های دیگرم که در حال حاضر به امانت دست دوستان است حتما در اولین فرصت معرفی خواهم کرد.

 

  • همسر یک طلبه

هو المعز

سلام به دلهای پاک و خداییتان

تا حالا پیش اومده یکی از ماه های سال رو خیلی دوست داشته باشید . ماه تولدتون رو نمیگم چرا که طبیعیه و خواه یا نا خواه این علاقه هه ایجاد میشه . من به شخصه خیلی ماه آذر رو دوست دارم نه که الان ها بلکه از خیلی قبل ترها . یه حس قرابت - صمیمیت . همیشه آرزو داشتم همسرم آذری باشه که همین طور هم شد . مدام تو تقویم ها رصد می کردم تا خصوصیات آذری ها رو بشناسم . دنبال فال ازدواج خردادی و آذری میگشتم همیشه خوب میومد...

افسوس می خورم از اینکه نتونستم ماه آذر تو وبلاگم پستی بگذارم که اون هم دلیل منطقی داشت . صفحه کیبورد سیستم به مشکل خورده بود الان هم وضع درست و درمونی نداره . تمایل داشتم 25 آذر تولد آقا طلبه خودم پست بگذارم اما نشد . گرچه ایشون روز تولدشون کنار من نبودند تا ببینم چه حسی داره اما خیلی ها رو دیدم که اون روز وقتشون فقط مال خودشونه بهشون خیلی خوش میگذره .

با همه ی وجودم برای عاقبت به خیری همسرم - داداش مجیدم که طلبه اند و همه ی طلبه ها دعا میکنم . ان شاء الله در دو عالم سر فراز باشند ... آمین یا رب العالمین

مهربانم

با وجود تو مرا به الماس ستارگان نیازی نیست !

این را به اسمان بگو ...

  • همسر یک طلبه

من دیگه نه از اومدن کسی ذوق زده میشم !

نه کسی از کنارم بره حوصله دارم نازشو بخرم که برگرده ...

من آدم بی احساسی نیستم

من بی معرفت و نامرد نیستم ...

فقط خسته ام...

از همه چی


  • همسر یک طلبه

هو الخالق

پیراهن سیاه زتن دور می کنیم        آن را ذخیره کفن و گور می کنیم 

اجر دو ماه گریه بر تربت حسین       تقدیم مادرش از راه دور می کنیم

سلام و تبریک به همه ی ناز نازیای مامانی که دیروز و امروز تولدشون بود و شاد باش ماه خجسته ربیع به دوستان وبلاگی خودم .

دیروز تولد خواهر زادم در واقع تک نوه ی خانواده بود که دو سالش میشد . دقیقا اولین روز سال 2012 چشم همه ی ما رو به جمال شیطون و جیغ جیغوی خودش روشن کرد .الهیییییییییییییییییی فداش بشم قند عسل - خاله بخورتش . به دلیل شهادت امام رضا سلام الله علیه ما همچین خانواده ریلکس و مذهبی هستیم - امروز جشن تولدخانوادگیمون بود . کلی کیک و غذاهای خوشمزه خوردیم . جمعمون جمع و جای شما بزرگواران حسابی خالی بود . کلا جشن کفش دوزکی بود . رو در و دیوار خونه کفش دوزک نصب شده بود با کلی شرشره و بادکنک . رو کیک چند تا زنبور و کفش دوزک لالا کرده بودند- تقویم کفش دوزکی بهمون یادگاری دادند که عکس فاطمه روش حک شده بود و کارت دعوتشون هم مامان بود . کلی سلیقه خرج کرده بودند . حتما عکس هاش رو براتون می گذارم . من و مامانم برای اتاق فاطمه ساعت با طرح بچه گونه خریدیم به نظرم خیلی زیبا بود . الهیییییییی یه روز بیاد که جشن تولد نی نی خودم باشه .

 

  • همسر یک طلبه

غرور بی جا

۱۲ دی ۹۲

یک روز گرم شاخه ای مغرورانه و با تمام قدرت خودش را تکاند. به دنبال ان برگهای ضعیف جدا شدند و آرام بر روی زمین افتادند. شاخه چندین بار این کار را با غرور خاصی تکرار کرد، تا این که تمام برگها جدا شدند شاخه از کارش بسیار لذت می برد. برگی سبز و درشت و زیبا به انتهای شاخه محکم چسبید ه بود و همچنان از افتادن مقاومت می کرد.
در این حین باغبان تبر به دست داخل باغ در حال گشت و گذار بود و به هر شاخه ی خشکی که می رسید آن را از بیخ جدا می کرد و با خود می برد. وقتی باغبان چشمش به آن شاخه افتاد، با دیدن تنها برگ آن از قطع کردنش صرف نظر کرد. بعد از رفتن باغبان، مشاجره بین شاخه و برگ بالا گرفت و بالاخره دوباره شاخه مغرورانه و با تمام قدرت چندین بار خودش را تکاند، تا این که به ناچاربرگ با تمام مقاومتی که از خود نشان می داد، از شاخه جدا شد و بر روی زمین قرار گرفت.
باغبان در راه برگشت وقتی چشمش به آن شاخه افتاد، بی درنگ با یک ضربه آن را از بیخ کند. شاخه بدون آنکه مجال اعتراض داشته باشد، بر روی زمین افتاد.
ناگهان صدای برگ جوان را شنید که می گفت:
“اگر چه به خیالت زندگی ناچیزم در دست تو بود، ولی همین خیال واهی پرده ای بود بر چشمان واقع نگرت،
که فراموش کنی نشانه حیاتت من بودم!!!”

--------------------------------------------------------------------------------

پ ن - دیدید گاهی اوقات افرادی هستند که هر چی پا رو دلت و غرورت میگذاری تا بلکه از خواب غفلت بیدار شن و یه نیم نگاهی به عاقبت لجاجت و غرور بیجاشون داشته باشند افاده نداره که نداره . انگار هر چی میگی دنیا ارزش نداره و پشت پا میزنی به هر چی بی حرمتیه و چشاتو میبندی - گمان میکنند برنده میدونند اما زهی خیال باطل . پاشون رو روی گاز گذاشتند و دست اندازهای دنیا رو پی در پی طی میکنند و با منطق خودشون می گازند  غافل از اینکه چاله داره دست و دل بازی میکنه به چاه . دیگه کم کم ارزش و اعتبارشون رو ازدست میدند و کسی هم بهشون بها نمی ده .

برای این تیپ آدما منطق یعنی نظر خودشون و نظر موافق طرف مقابل .

 

  • همسر یک طلبه

هو المجید

سلام و تسلیت جانسوز من بابت شهادت امام رضا سلام الله علیه به ساحت مقدس صاحب عصر امام زمان عجل الله تعالی فرجه و شریف و شما عاشقان و دلسوخته گان .

ان شاء الله پروردگار عالم توفیق دهند رفتار و کردار و گفتار و فرزندان رضوی - نبوی و حسینی داشته باشیم و ثامن الحجج ضامن دنیوی و اخروی ما نیز باشند .

درود من به راننده تاکسی بزرگواری که مرا با عملشان دانش جوی روزگار کردند و تجربه ای نو آموختند .

مدت ها قبل که جهت برآوردن حاجات راهی بازار شدم زمانی که درون تاکسی نشسته و منتظر دیگر مسافران ؛ در اندیشه کار روزگار و مردمانش غرقه بودم که ناگاه چشمانم به کتاب قرآن مبارک دست راننده تاکسی افتاد . حسی عجیبی وجودم را فرا گرفت بسی غبطه خوردم که خدا میداند. با خود گفتم در دورانی که همه ذره بین بدگمانی بر روی عملت گرفته اند و هر عمل مذهبی در جمع را ریا می شمارند تا با این نیرنگ پلیدشان بین انسان و عمل صالح فاصله اندازند . در روزگاری که به پیشانیه هر شخص سر به راهی مهر پاستوریزه حک میکنند عجب وجودی دارد این مومن . احسنت که از لحظات این دار فانی بهترین بهره را می برد و درس گرفتن من ثواب جاریه او باشد در دار باقی ان شاء الله .

بار پروردگارا توفیقمان ده تا از ثانیه ها بهره آخرت گیریم و شیطان فریبمان ندهد یک وقت - که خط قرمز ریا را فراتر از حدش نهیم تا جایی که اخلاص و واجب را در خود حل کند و وقتی به خود آییم که فرصت ها سوخته و ما باخته .

 

  • همسر یک طلبه

دعای محبوب من

۱۰ آبان ۹۲

هو المهیمن

       یا الله ؛ یا الرحمن ، یا الرحیم ؛ یا مقلب القلوب ؛ ثبت قلبی و قلوبنا علی دینک 

      وَ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَجَ وَ الْعَافِیَةَ وَ النَّصْر 

اللَّهُمَّ اجْعَلْنِی مِنْ أَنْصَارِهِ وَ أَعْوَانِهِ وَ الذَّابِّینَ عَنْهُ وَ الْمُسَارِعِینَ إِلَیْهِ فِی قَضَاءِ حَوَائِجِهِ وَ الْمُحَامِینَ عَنْهُ وَ السَّابِقِینَ إِلَى إِرَادَتِهِ وَ الْمُسْتَشْهَدِینَ بَیْنَ یَدَیْه‏ «1»

__________________________________________________
ب ن : 1. {مصباح‏المتهجد ص : 58}

  • همسر یک طلبه

سلوک دانشجویی

۲۶ مهر ۹۲

هو العلیم 

دانشجو ؛ آیا این کلمه فقط مختص دانشجویان مقطع دانشگاهی ست یا هر کس که به نوعی فرا گیرنده علم است ؟

دانش + جو = کسی که جوینده ی دانش است حال می خواهد دانشجو باشد یا طلبه ، کارمند ، مهندس ، دکتر و حتی به عقیده ی من ، خیاط یا بقالی سر کوچه و حتی دانش آموز که می بایست دانش جو باشد  ...

اگر کسی تمایل به پیشرفت و بیداری از غفلت دارد باید گام به گام تحصیل اش همراه با معرفت و شناخت باشد . از یک بچه مهد کودکی گرفته تا لحظه مرگ .

والدین و خود ما نیز که روزی پدر و مادر خواهیم شد باید هوشیار باشیم و حواسمان باشد که در برابر خداوند ، پیامبران و امامان که نخستین آموزگاران ما هستند مسئول هستیم و آنها حق تعلیم بر گردنمان دارند . پس از ابتدا باید به فرزندانمان جرئت و جسارت در علم را آموزش دهیم . 

اگر به دلبندمان یاد می دهیم که اسباب بازی اش را به گونه ای بسازد که مثلا شکل یک خانه باشد به او هدف از این کار را نیز فرا دهیم و قدم به قدم حرکات را به او توضیح دهیم .

کودک باید از ابتدا کنجکاو باشد و هیچ آموزش بی پایه و اساس را قبول نکند . 

" یادگیری مخصوص کلاس نیست . دانشجو باید عاشق باشد . با تمام وجود درس بخواند و قانع نباشد . طوری کسب علم کند که در وجودش زلزله رخ دهد . از پاره وقت ها نهایت استفاده را ببرد . " « بخشی از سخنان آقای قرائتی »

هر کجا که جلوی ضرر گرفته شود منفعت است . اگر کتابی می خوانیم با هدف خوانده شود . از زمانی که همسرم کتابی با عنوان « سلوک دانشجویی ، جواد محدثی » را به من هدیه دادند نگاهم در مورد آموزش به شدت تغییر کرد و افسوس از لحظات از دست رفته ...

« ان الانسان لفی خسر » که هر آینه انسان در زیان کاری ست . از آن زمان تکانی به خود دادم و با خود عهد بستم هر گاه جمله ای می خوانم همراه با تدبر باشد . 

 پیامبر خدا صلى‏ الله ‏علیه و ‏آله و سلّم :

« إنَّ طـالِبَ العِلمِ تَـبسُطُ لَـهُ الـمَلائکَةُ أجـنِحَتَها وتَستَغفِرُ لَهُ »
فـرشتگان ، بـالهاى خـود را براى جوینده دانش مى ‏گسترانند و برایش آمرزش مى‏طلبند .
کنز العمّال : ۲۸۷۴۵ منتخب میزان الحکمة : ۳۹۸

  • همسر یک طلبه

هو الحفیظ

بعضی از آفات هستند که ضررشان متوجه همه می شود . منتهی آفتی روی گندم یک اثر می گذارد و همین آفت روی نهال سیب تاثیر دیگری دارد . 

در سلسله رفتارهای اقتدار شکن ؛ ششمین رفتار مقایسه کردن است . 

مقایسه مرد با مرد ، قدرت و قابلیت یک مرد را زیر سوال می برد .

در سلسله مراتب عاطفه شکن ؛ چهارمین رفتار مقایسه کردن است . 

مقایسه ها دو جور است : الف .  مقایسه ذهنی    ب. مقایسه رفتاری 

مقایسه ذهنی :

به زبان آورده نمی شود و فقط در ذهن ؛ خانم با خواهر خانم ، خانم داداش ، خواهر ، مادر ... مقایسه می شوند .

مقایسه ذهنی دو پیامد بسیار خطرناک دارد : 

الف : دلسردی و بی رغبتی به همسر و زندگی خود 

دست بالای دست بسیار است . این مقایسه و تکرار آن ؛ انگیزه زندگی کردن را از بین می برد و باعث می شود یواش یواش در موضوع طلاق جدی شویم.

ب : کشش و تمایل به دیگری و احتمال افتادن به گناه 

امام علی « علیه السلام » : فکر گناه ، تولید گناه می کند .

هرگاه مقایسه فکری به ذهن آمد باید جریان فکر را عوض کرد .

مقایسه رفتاری :

الف : بیان مستقیم همراه با سرزنش 

ب : تعریف کردن از مرد یا زن دیگری 

ج : توجه نشان دادن به یک زن یا مرد دیگر 

همین که به زن یا مرد دیگری توجه نشان می دهید این بدان معناست که : او قابل توجه تر ؛ تحسین بر انگیز تر و تماشایی تر است .

دلیل مقایسه کردن چیست :

 

  • توجه زیاد به عیب ها ، ضعف ها و نقص های همسر خود  : آن هایی دچار بازی مقایسه کردن می شوند که فقط به عیب ها توجه می کنند . در صورتیکه هر کس دارای عیب ها و خوبی هایی هست .
  • توجه به ظاهر بیرونی افراد : در نمایش بیرونی همگی سعی میکنند که انسان مثبتی باشند و کسی از خلوتگاه ، ارتباط با خانواده و همه ی زندگی شخص مورد توجه خبر ندارد .

اگر زنان و مردان در این قضیه جدی باشند که فقط در حد ضرورت با نامحرم صحبت کنند ، مشکل مقایسه کردن به وجود نمی آید . 

 

  • گاهی مقایسه کردن را به عنوان ابزار استفاده میکنیم : گاهی فکر می کنیم که اگر مقایسه کنیم او تحریک می شود و رفتارش را عوض می کند .

« هرگز کسی با مقایسه ، رفتار مثبت در او ایجاد نمی شود ، تحریک نمی شود و تغییر نمی کند .» 

در روابط زن و شوهر ، باید در مرد یا زن این احساس به وجود آید که فقط « من » برای او جذابیت دارم .

پیامد های ویرانگر مقایسه :

 

  • حسادت : الف : تبعیض    ب: مقایسه 
  • کارشکنی ، تخریب و اذیت کردن 
  • عیب جویی از دیگران 
  • احساس رضایت از کوچک شدن دیگران 
  • کتمان ، تظاهر و دروغ : مقایسه کودکان باعث می شود آن ها ریا کار شوند .
  • کنجکاوی و مچ گیری 
  • توهم و تفسیر رفتارهای دیگران 
  • آدم هایی که زیاد مقایسه می شوند آرام آرام خودشان ، خود را با دیگران مقایسه میکنند و اعتماد به نفس خود را از دست می دهند .
  • شعله ور شدن خطرناک نیاز به تعریف و تمجید 
  • تلاش برای موفقیت حتی به شکل نامشروع 
دنیا ؛ صحنه امتحان است و خانواده نوعی از این امتحان .
زن و شوهر ، هر یک وظایفی دارند و از این امتحان مبرا نیستند .
حال اگر توجه کنیم و به وظیفه مان عمل کنیم در امتحان خود ، قبول شده ایم . 
هیچ کس مسؤل عمل دیگری نیست . 
باشد که خداوند دل ها را نرم کند... 
  • همسر یک طلبه

هو الحفیظ

اگر مرد عاطفه زن و زن اقتدار مرد را مراقبت نماید آرامش خانه فراهم می گردد.

3. سومین رفتار عاطفه شکن ، بی توجهی است .

باید به چه چیزهایی توجه شود : 

 

  • توجه به ظاهر ، چهره ، وجود ، لباس زن 

زن لباس مرتب می پوشد و به استقبال شوهر می رود ، آقا هیچ عکس العملی نشان نمی دهد . رفتار آقا باید با دیروز فرق کند و بگوید فهمیدم یک کاری کردی ، نشان دهد که این تغییر را احساس کرده و نشان دهد که همسرش دیده شده است .

گاهی زن را فقط عاشقانه نگاه کنید . نگاه باید غافلگیرانه باشد . « نگاه با محبت »

 

  • توجه به کارکرد ها ، زحمت ها و تغییرات مستقیم « زمان لحظه ورود به خانه »

لحظه ورود به خانه ؛ ابتدا یک دقیقه قبل از در آوردن لباس از تن ، در خانه راه بروید و فقط نگاه کنید ببینید تغییر مثبتی رخ داده است ، بعد نشان دهید که تغییرات و زحمات دیده می شود به دنبال حسن ها بگردید ، به زبان آورید و تشکر کنید .

در مورد کودکان : از راه های تربیت ؛ مچ گیری در کارهای خوب است . در کارهای پسندیده مچ فرزندتان را بگیرید این باعث  اعتماد به نفس و فعال بودن فرزند می شود .

« حسن جویی با اصل غافل گیری »  

 

  • توجه به غذا : غیر از تشکر دیدن مهم است .
  • توجه به ناراحتی ها 

اگر خانم به هر دلیلی ناراحت است بی تفاوت نباشید ، پی گیری کنید . 

« چرا ، چی شده ، کسی چیزی گفته ، خطا از سمت من است » نشان دهید که همسرتان برایتان مهم است . 

نقطه مقابل عشق تنفر نیست ، بی تفاوتی است .

در مورد دختران : در ک احساس لطیف و عاطفه او

اگر دخترتان با دوستش دچار مشکل شده است : چی شده دخترم ، آهان چون دوستت با کسی دیگه دوست شده ناراحتی ؟ ، درک میکنم ، خیلی ناراحتی نه ، اذیتی نه .

با عاطفه او همراه شوید نگویید دوست شده که شده مهم نیست ...

 

  • توجه به مشکلات فرزندان « در مورد پدران » 

چیزی که زن را اذیت می کند کم توجهی آقا به فرزندان است . دغدغه آقا برای فرزندان برای خانم مهم است . این به خانم آرامش می دهد. 

 

  • توجه به خانم در مهمانی ها و مسافرت ها 
  • توجه به نیاز های ضروری 

« کریم کسی است که قبل از تقاضا عنایت کند .»

آقا قبل از تقاضای خانم ، احتیاجاتش را فراهم آورد . این باعث آرامش خانم می شود .

در زندگی آقا و خانم  باید مدام با خود فکر کنند که چه چیزی باعث آرامش طرف مقابل می شود .

 

  •  تماس تلفنی در میانه روز : « مخصوص آقایانی که کل روز را سر کارند .» 

توجه با محبت فرق می کند .

 

  • توجه به نگرانی ها با اقدام فوری :
  • حضور در شرایط سخت : « مهمانی بزرگ ، زایمان ، بخشی از دوران بارداری ، بیماری ، فوت عزیزان 

خانم ها هیچ گاه شرایط سخت از یادشان نمی رود . 

پیامبر اکرم « صلی الله علیه و آله و سلم »: نشستن مرد در کنار همسرش از اعتکاف مسجد النبی محبوب تر است .

سؤال : اینکه میگوییم بنیاد روانی زن ، عاطفه است آیا این بدان معناست که نقصان عقلی در زن است ؟؟؟

پاسخ : زمانی که مادر می خواهد دلبندش را به درمانگاه ببرد و آمپول اش را بزند ، بچه گریه می کند . مادر قلبش به درد می آید و ممکن است کوتاه بیاید . اما پدر نه ، چنین احساسی ندارد .

این نشان دهنده ی عاطفه زن است و عاطفه او برتری دارد . گاهی رفتاری از او سر می زند که آقا فکر میکند این عمل زن عقلانی نیست « مثل مثال ذکر شده »  زن و مرد مکمل یکدیگرند . مرد دارای اقتدار و زن دارای عاطفه و این دو باید در کنار یکدیگر قرار بگیرند تا کامل شوند . 

زیبا دیدن ؛ خود هنر است ... 

ببایید با هم زیبا ببینیم .

 

  • همسر یک طلبه

ادامه ...

۱۰ مهر ۹۲

هو الحفیظ

تحلیل رفتارهای متقابل 

شخصیت درونی هر انسان در هر سن و با هر جنسیتی دارای 3 بخش می باشد:

1- کودک درون 2- بالغ 3- والد

کودک درون: لذت و رنج - شادی و غم- بازی و تفریح - هنر و تخیل در انسان مربوط به این قسمت می شود.

بالغ درون: استدلال - منطق - تبادل اطلاعات

والد درون: امر و نهی - تحکم - بکن نکن - باید و نباید - قضاوت

والد دو گونه است: والد انتقادی که سرزنش، تنبیه، تحقیر می کندو والد حامی که کمک کننده است.

در برخورد با کودکان :

اگر والد انتقادی باشد کودک لجباز، پرخاشگر و تهاجمی یا آسیب دیده و زودرنج می شود .

 اگر برخورد والد حامی باشد کودک سرزنده و با نشاط و دارای اعتماد به نفس می شود.

وقتی در فردی فقط کودک درون فعال باشد و بالغ و والد خاموش باشند انسان رو به هر خلافی می آورد. معیار فرد دلش (هوس) می شود، رفتارهای ناهنجار، بی بند و باری و هوس بازی به دنبال دارد

وقتی فقط بالغ درون فردی فعال باشد انسانی خشک و منطقی با روابط عمومی ضعیف می شود

اگر فقط والد حامی فعال باشد انسان زیاد احساس گناه می کند و چنانچه فقط والد انتقادی فعال باشد فرد عصبی و ناامید از خداوند می گردد.

شکل عالی شخصیت سالم: کودک بانشاط درون + بالغ + والد حامی

 

 

  • همسر یک طلبه

عاطفه شکنی

۰۹ مهر ۹۲

هو الحفیظ

احساس روانی زن به احساس عاطفه است . 

اگر در زندگی توانستیم عاطفه یک زن را احترام و مراقبت کنیم ، زندگی آرامی خواهیم داشت اما اگر نوع برخورد مرد با زن به گونه ای باشد که عاطفه او تکریم نشود این زندگی حتما آسیب خواهد دید . 

1. اولین رفتاری که عاطفه شکن است ؛ تحقیر کردن عاطفه و زیر سؤال بردن احساسات است .

احساسات زن نباید سرزنش و تحقیر شود . اگر زن رنجیده خاطر بود و به هر دلیلی گریه می کرد هرگز نگویید چرا دارید گریه می کنید . 

اگر نمی توانید مسئله را مدیریت کنید چرا عاطفه را تخریب می کنید .  اصلا مهم نیست دلیل گریه چیست . خواه دلیل درست باشد خواه نادرست . 
علت ها متفاوت است . گاهی دلتنگی ، گاهی ازدواج ، گاهی مهاجرت ، گاهی بیماری ، گاهی افسردگی بعد از زایمان و گاهی زود رنجی و حساسیت ...
گاهی مادری از بیماری فرزندش بی قراری می کند ، این 2 دلیل دارد : 1. بیماری دلبندش  2. کوتاهی شوهرش 

 

اینجا باید گریه را همراهی کرد و گفت : می فهمم خیلی ناراحتی ، خیلی اذیتی . بالاخره مادری ، میتونم درک کنم چطور داری رنج می بری . 

 

ولی هیچ گاه نگویید : چرا گریه میکنید ، مگر با گریه مشکلات حل می شود .

باید احساس او تکریم شود ، با او همدردی شود . بعد به فکر جبران بر آیید .
2 . دومین رفتار عاطفه شکن ، سکوت و گفتگو نکردن مرد است . 
حرف نزدن مرد خیلی زن را اذیت می کند . نفس گفتگو برای خانم ها جالب است . اصلا مهم نیست موضوع در مورد چیست . همین که گفتگو باشد یعنی زن برایش مهم است . « از نگاه زن » 
زنان خیلی با گفتگو به آرامش می رسند .
کلا آقایان نتیجه گرا و هدف گرا هستند و خانم ها رابطه گرا . یعنی اصل رابطه برایشان مهم است.  
مهارت های گفتگو با همسر « آقایان نسبت به خانم ها »:
در رابطه بین زن و مرد ؛ باید خانم مراقب اقتدار مرد و آقا مراقب عاطفه زن باشد .

  • برای گفتگو زمان بگذارید : دکتر جان کری نویسنده کتاب « مردان مریخی ، زنان ونوسی » تاکید می کند که در هفته 15 ساعت با خانم صحبت کنید . 
  • شما با رغبت و علاقه پیش قدم شوید .
  • در بیان مشکل اظهار همدلی کنید .
  • راه حل ارائه ندهید : راه حل فوری نشان دهنده ی سر باز کردن و بی اهمیت جلوه دادن مشکل است . 

مثلا : آقا وارد خانه می شود خانم می گوید کمر درد دارم . به هیچ عنوان آقا نباید بگوید : دکتر بروید . زن می خواهد مردش را محک بزند تا ببیند چقدر برایش اهمیت دارد.

نگاه اول : کجای کمرت درد میکنه . چی شد درد گرفت . چقدر درد میکنه .  نشان دهید که شما هم از دردشان ، دردتان گرفت .
اگر راه حل ارائه بدهید و بگویید بروید دکتر یعنی درک نکردید ، عاطفه اش را شکستید . « مگر خودش نمی داند که باید به دکتر برود .» 
  • کلامش را قطع نکنید .
 وقتی زن دارد مشکل اش را می گوید . در واقع در حال تخلیه روانی است تا جایی که می توانید گوش دهید « حتی اگر عجله دارید » گوش دهید و در نهایت گوش دهید. کلامش را قطع نکنید . قطع کلام توهین به عاطفه است . 
امام رضا « علیه السلام »هرگز کلام کسی را قطع نمی کردند . 
  •   به صورت او نگاه کنید . « کار کوچک آثار بزرگ دارد . » 
  • قضاوت نکنید ، واکنش نشان ندهید ، سؤال هم نپرسید . فقط گوش کنید و اظهار همدردی کنید .
  • قرار بر حل مسئله نیست . « شنیدن فعال همراه با واکنش » 
  • بستر زمانی پاسخ را عوض کنیم .
  • والد حامی باشید . 
 
  • همسر یک طلبه

و ...

۰۸ مهر ۹۲

هو الحفیظ

تحسین کردن در آقایان ، پنج پیامد حتمی دارد :

 

  • احساس افتخار و اقتدار
  • احساس ارزشمندی  : اگر کسی خودش را گرامی بدارد ، دچار گناه نمی شود. 
  • محبوبیت تحسین کننده 
  • تقویت رفتار مثبت : تکرار و توسعه ی رفتار مثبت
  • اصلاح رفتار نادرست

روش به شوق آوردن آقایان تحسین است .

4. چهارمین رفتار اقتدار شکن ؛ تحقیر است .

اگر مردی احساس کند که تحقیر شده رفتار نادرست از او رخ می دهد . اگر نوع رفتار و بیان به گونه ای باشد که یک آقا احساس کند که تحقیر شده رفتاری از او سر خواهد زد که خودش هم می داند اشتباه است اما ادامه می دهد . 

بعضی از مصادیقی که باعث می شود شخص احساس کند که تحقیر شده است :

 

  • عیب خانواده را به کسی نگویید .
  • عیب خانواده همسر را روی سر همسر نکوبید : مردی می گویید که چرا همسرم از من حرف شنوی ندارد ؟؟؟ چون تحقیر شده است .
  • پدر و مادر ها ؛ عیب خانواده عروس را به پسرتان نگویید ، عیب خانواده داماد را به دخترتان نگویید : در این صورت عروس و داماد دچار فشار روانی می شوند و محبت ها کمتر می شود . از یکدیگر دلسرد می شوند . 

حدیث قدسی : هر کس بنده مؤمنی را تحقیر کند به من اعلام جنگ دهد. 

5 . در جمع به کسی تذکر ندهید .

 منظور فقط در مورد غریبه ها نیست . در حضور بچه به پدر و مادر انتقاد نکنید . 

بچه ای خطا می کند ، پدرش به او فحش می دهد و کتک می زند . اگر همسرش در مقابل دیگران به پدرش تذکر دهد این اقتدار پدرش را می شکند . 

بچه ای خطا کرده مادرش همان لحظه او را می بوسد این اشتباه است و بدتر آن است که پدرش بگوید این کار را نکنید بچه لوث می شود  این هم اشتباه است در این صورت بچه دیگر حرف شنوی نخواهد داشت .

دوست آن است که معایب دوست همچو آینه رو به رو گوید 

نه که چون شانه با هزار زبان پشت سر رفته و مو به مو گوید .

  • همسر یک طلبه

هو الحفیظ

با سلام و عرض ادب

برای شناخت آسیب های خانواده ، اول لازم است اشاره شود به بنیان های روانی زن و مرد .

اولا تفاوت ساختار فیزیکی و جسمی زن و مرد خود نشان دهنده ی این است که ، این ها از لحاظ ساختار روانی نیز با هم متفاوت هستند . حجم عضلات در مردان 20-40 % بالاتر است . خون آقایان غلیظ تر ، پوست زمخت تر و ترمیم زخم زودتر صورت می پذیرد . ساختار جسمش متفاوت ، تنفس آقایان عمیق تر و تنفس خانم ها سطحی تر است . ظاهر فیزیکی مرد از ظاهر فیزیکی زن قوی تر است . همین گواهی این است که ساختار روانیشان نیز باید تغییر کند اگرنه جسم خودش موضوعیت ندارد . جسم مرکب روح است . جسم ابزاری است برای تکامل روح . همین تفاوت جسم آقایان از خانم ها نشان دهنده ی این است که برای نیاز های روانی آقایان جسم دیگری نیاز است . پس این روان با آن روان فرق می کند . این نیاز درونی با آن نیاز روانی متفاوت است . نیاز ها یکی نیست و عین همان که در بیرون قدرت بیشتر است در درون هم مردان اقتدار را دوست دارند . 

ساختار درونی آقایان بر پایه ی اقتدار است . اگر بخواهیم یک چیز از بنیان روان مرد بگوییم آن اقتدار است . 

اگر در رابطه زن و مردی ، اقتدار مرد زیر سؤال رفت حتما این زندگی مشکل خواهد داشت . 

چه چیز هایی اقتدار مرد را می شکند : 

1. سرزنش و مؤاخذه در صورت رفتار اشتباه :

اشتباه امریست طبیعی و کسی نمی تواند بگوید که « من اشتباه نمی کنم » . اشتباهی که آقایان می کنند در حرف زدن ، خرید و فروش ، در روابط ...

در اینجا نوع برخورد یک خانم می تواند اقتدار شکن باشد یا نباشد . 

آن چیزی که اقتدار شکن است سرزنش است . زیر سؤال بردن و مؤاخذه است . اثر دیگر سرزنش لجبازیست . لجبازی معمولا افراط در ملامت است . 

امام علی « علیه السلام »: افراط در سرزنش ، آتش لجاجت را شعله ور می کند . 

پرخاشگری در آقایان ؛ ریشه اش مؤاخذه است . سرزنش باعث ایجاد کینه می شود . سرزنش یک معصیت است و عقوبت دارد . اگر کسی ، دیگری را سرزنش کند نمی میرد مگر اینکه سرش بیاید . 

امام صادق « علیه السلام » : هر کس مؤمنی را سرزنش کند در دنیا و آخرت عقوبت می شود . 

در دنیا مرتکب اشتباهی می شود که دیگران سرزنش اش میکنند و در آخرت ، شیطان او را سرزنش خواهد کرد .

اولین رفتار : پس مراقب باشیم اگر آقایی اشتباه کرد سرزنش اش نکنیم بلکه به دنبال راه حل باشیم برای توجیه .

2. بیان ضعف ها ، عیب ها و نقص ها ست منتهی مستقیم :

تو لجبازی ، تنبلی ، جوانی ، کم تجربه ای ، خامی 

هیچ گاه عیب پسر ها و مردها را مستقیم نگویید . اگر چه که هر مردی عیبی دارد . صاف و بی پرده عیب را نگویید .

3. غر زدن : غر زدن یعنی نارضایتی از زندگی و شوهر ، عدم پذیرش را می رساند . 

آنچه به مرد حس اقتدار می دهد تحسین و پذیرفته شدن است .

برای آقایان گفتن دوستت دارم تاثیر چندانی ندارد این تحسین است که در آن اثر می گذارد . 

از اندام ؛ اخلاق و رفتار مرد تعریف کنید . 

در خانم ها اظهار محبت با دوستت دارم ، در آقایان با تحسین و در کودکان با تشویق است . 

باید و نباید های تشویق در کودکان :

 

  • اگر می خواهید بچه ها را تشویق کنید توجه کنید تشویق یک جور نباشد . گاهی تشویق گفتاری ، گاهی رفتاری ، گاهی نوشتاری و گاهی مادی .
  • تشویق متناسب با سن بچه باشد 
  • به اندازه بودن تشویق  : اگر اندازه تشویق بزرگتر از اندازه کار است نتیجه معکوس می شود . مثلا : اگر نمره ریاضی ات 20 شود برایت موبایل 500000 هزار تومانی می خرم ! ، این اشتباه است .
  • تشویق باید واقعی باشد . مثلا : « بهترین پسر روی زمین هستی . چرا دروغ می گویید » . چیزی را بگویید که واقعیت داشته باشد .
  • گاهی در مقابل دیگران 
  • تشویق مشخص باشد : مشخصا باید بگویید چون دیروز دیدم که اسباب بازیتان را به دوستتان دادید پس برایتان هدیه می خرم اما اگر کلا بگویید چون پسر یا دختر خوبی بودید ، این اشتباه است .

 

  • همسر یک طلبه

مقدمه

۰۳ مهر ۹۲

هو الخبیر

با سلام و احترام

ریشه عمده گرفتاری خانوادگی ؛ چه در تعامل زن و شوهر با هم ، چه در تربیت فرزند این عدم آگاهی است . کمی آگاهی است . چیز هایی که خیلی خیلی توی رابطه بدیهی است ولی گاهی می بینیم نیست . باید بررسی کنیم چرا دنبال این آگاهی نیستیم ؟

احساس می شود این آگاهی وجود ندارد . دغدغه آگاهی نداریم . چرا بعضی ها این احساس  نیاز به آگاهی را نمی کنند ؟ 

با این سوال بحث شروع می شود « چرا به دنبال کسب آگاهی نیستیم ؟ » اگر واقعا همه ی مشکلات از ضعف آگاهی شروع می شود . 
مشکلات زندگی چند علت دارد . بی عقلی ، بی فکری ، مشورت نکردن ، نصیحت نپذیرفتن ...

اگر همه چیز از عدم آگاهی ناشی می شود پس چرا به دنبال آگاهی نیستیم ؟؟؟

اولین دلیل : من ارزش و اهمیت آگاهی را نمی دانم.

خبر ندارم ، واقف نیستم که چقدر آگاهی اهمیت دارد . آگاهی در تربیت ، این ها بحث 100 سال پیش نیست . همین الان تو دوره اتم و لیزر و اینترنت و ماهواره ، بعضی کودکان خود را کتک می زنند . این ها افسانه نیست . این ها نمی دانند کارشناس می گوید کتک زدن رسم تربیت نیست ، هنوز بعضی برای تربیت فحش می دهند ، مراقب زبان در خانه نیستیم ، چرا؟؟؟

چون دنبال آگاهی نیستیم وگرنه به دنبال آگاهی بیشتر می رفتیم تا غبار از آگاهی قبلیمان برداریم . گاهی چیزی را بلدم اما اگر آگاهی ام بیشتر شود یک انگیزه تازه پیدا می کنم « تلنگر ؛ لازمه ی زندگیست » 

چقدر آگاهی مهم است ؟؟؟ درد کجاست ؟؟؟

هر ایرانی 10_ 18 دقیقه مطالعه می کند که بخشی از آن روزنامه است و هر ایرانی به طور متوسط روزانه 4 ساعت و نیم تلویزیون تماشا می کند .

اگر این زمان را برای کتاب خواندن می گذاشتیم صد برابر آگاهیمان بیشتر می شد و هیچ بد آموزی هم نداشت . از این سریال می خواستیم یک نکته خوب برداشت کنیم که خود و جوانمان آگاه شود 200 نکته بد آموزی داشت .

اهمیت نقشه را نمی دانیم . در زندگی ، بدون نقشه نمی توان حرکت کرد . 

زندگی نقشه می خواهد . من با شوهر بد اخلاقم چه طور زندگی کنم ؟ نقشه می خواهد .

چیکار کنم بچه ها لوث و پر توقع بار نیایند ؟ نقشه می خواهد . 

با خانم ام که اینقدر نسبت به مادر من حساسیت دارد چیکار کنم ؟ نقشه می خواهد . 

باید اول دغدغه اینکه نیاز به آگاهی دارم ایجاد شود .

امام علی « علیه السلام »: یا کمیل ؛ هیچ کاری نیست مگر تو نیازمند شناختی . 

می گویم : قبل ازدواج چند تا کتاب خواندید ؟ می گوید : مگر باید کتاب هم می خواندم .

چند تا مشورت ؟ ... فکر میکردم عشق مهم است . دوستش دارم . دوستم داره . پس کافیه ...

حرکتی به اسم زندگی مشترک ، آیا این شناخت و آگاهی نمی خواهد ؟؟؟
ابتدا به دنبال شناخت نیستیم .  آن موقع که بحران به وجود می آید تازه بیدار می شویم . 

شناخت و قدر و قیمت آگاهی را بدانیم .

امام صادق « علیه السلام » : اگر مردم می دانستند که آگاهی مفید چه فایده ای دارد هر آینه به جستجوی آن بر می آمدند آگر چه برآن خون بریزند و در ژرفای دریاها فرو روند. 

دومین دلیل : توهم بلد بودن و بی نیازی .

ریشه ی خود این قضیه غرور است .  توهم بی نیازی ؛ توهم یک تصور غلط است . موهوم است . فکر میکنیم که آگاه هستیم . اصلا تصور میکنیم که بلدیم ، غبار روبی کنیم . 

خداوند مگر در قران نگفته است بخوان ، بخوان ، بخوان 

  این برای آن است که غبار ، روبی شود . از دل من ، از آگاهی من ، آن چیزی که به واسطه غفلت ها ، غبار روی آگاهی من را گرفته است که دیگر به آن عمل نکنم . 

حضرت یعقوب « صلی الله علیه و آله و سلم » هیچ گاه پسرش را به اسم صدا نکرده است و گفته است پسرم . این چه ادبیاتی است که فرزندش را به اسم صدا می زند « علی ، محمد ، صادق »

چرا دنبال آگاهی نیستم ؟ چون تجربه نکرده ام که آگاهی با آدم چه می کند . تجربه باید بکنم که یک تغییر رفتار من ، چقدر تغییر رفتار در همسرم را ایجاد می کند . 

اگر جدی باشم که قدر دان باشم از خانم ام ...

این چه اشکالی دارد که هر آقایی که از در خانه وارد می شود مدام به دنبال چیز خوشگل بگردد و به همسرش بگوید : چه خوشگل شدی . اینجا را شما مرتب کردی چقدر خوشگل شده است .

بعضی از ما احساس می کنیم تحصیلات مترادف با آگاهی است ؟ نه اینطور نیست . 

آن آگاهی مفید که لازمه زندگی است کم داریم . 

امام صادق «علیه السلام » : بهترین دانش آن است که تو را اصلاح کند . 

آیا کتابی خوانده ام که حسادتم را درست کند ، که سخت گیری و درک نکردنم اصلاح شود ؟ چقدر دنبال بهترین دانش بودم . 

همه اش به فکر بهترین انتخاب رشته فرزندش است . چیزی هم یاد دختر دهید که وقتی رفت خانه شوهر دمار از روزگارش در نیاورد . چیزی یاد پسر دهید تا تا خون به جگر همسرش نکند . 

علم نافع چیست ؟؟؟

علم نافع چهار چیز است : 1. خداشناسی   2. نعمت شناسی   3. و ظیفه شناسی    4 . آسیب شناسی 

آسیب های خانواده کجاست : 

1. اقتدار شکنی : معمولا چیزی است که خانم ها به سر شوهرشان در می آورند . 

2. حرمت شکنی 

3. عهد شکنی : زن و شوهر قول هایی را قبل ازدواج به هم داده اند ، عهد و پیمان هایی بسته اند ، وفا داری به عهد و پیمان .

4. از لحاظ دینی خانه ما ضعیف است .

5. خود خواهی 

__________________________________________

ب ن : برای من مطالب پر باری بود . ان شاالله برای شما نیز چنین باشد و فقط شنونده و خواننده نباشیم . عمل به شنیده ها شرط است .  



  • همسر یک طلبه

گپ دوستانه

۰۳ مهر ۹۲

به نامش و یاریش 

سلام به دوستان عزیز وبلاگی

قصد دارم در رابطه با آسیب های خانوادگی ، هر مطلبی را که فرا می گیرم در وبلاگم پیاده کنم . دقیقا عین مطالب استاد ارجمند « دکتر حورایی » . 

هدفم از این کار درس پس دادن است . هم برای خودم تکرار می شود و هم ان شاالله برای شما نیز مفید خواهد بود . 

اگر چنانچه این عمل موجب رضایت شما خوبان است لطفا همراهی کنید . من بسیار خوشحال می شوم از اطلاعات شما مطلع شوم و آن ها را در زندگیم به کار گیرم .

این مطالب ، قسمت بندی شده و به هم پیوسته اند . 

با تشکر

  • همسر یک طلبه

باران و اجابت دعا...

۳۱ شهریور ۹۲

هو السمیع

سلام ؛ سلامی گرم به زلالی قطرات باران

گاهی ظرف وجودت از تحمل لبریز می شود و التماس پشت التماس ، بهانه پشت بهانه که دنیا می شود قانون را دور بزنی با کمی رشوه ، پیاده ام کنی . بگذار باقی اش ارزانی کسانی باشد که ...

دیشب دلم باران می خواست تا نم اش صورتم را نوازش کند و غبار خستگی را برکند . تا بوی خاک به مشامم برسد و سادگی لمس شود . صاعقه ای زد ، هوا روشن شد . نم نم ، شار شار . به وزیدن گرفت . خیلی  نرم ؛ خیلی آرام . پاها به سوی ایوان شتابیدن گرفت . لحظه ای مکث . چه هوای پاکی ، چه بوی مطبوعی  . قدم زنان خود را به آغوش باران سپردم . چهره ام خیس شد و اشک در چشمانم حلقه بست . انگار خدا منتظر شنیدن صدایم بود . خیلی صبور ، خیلی مهربان . دیدم لحظه ؛ لحظه اجابت دعاست . دل دل کردن را با دست کنار زدم  و به یکباره صدایش زدم  خداااااااااااااااا ....

او بود و من بودم  و ... 

صدا در درونم خفه شده بود . چه سخت است بغض خوردن و ...

نمیدانم آنچه می خواهم به مصلحت است یا نه ؛ تو خود به بهترین شکل آنچنان که شایسته ی توست رقم بزن روزگارم را ...

به مانند سنگی در رودخانه که از هر سو موج ها ، برگ ها ، کلوخ ها ... بر من هجوم می آورند سکوت می کنم تو پناه دل بی پناهم باش . 

امام صادق « علیه السلام » فرمود: در چهار وقت به دنبال دعا باشید: 

  1. وزش باد 
  2. زوال سایه‌ها (که همان ظهر شرعی است)
  3. نزول باران 
  4.  هنگام ریزش اولین قطره از خون شهید، چون در این اوقات، درهای آسمان گشوده خواهد شد.    

                     کلینی ، محمد بن یعقوب ، اصول کافی ، ج 2، ص 476

  • همسر یک طلبه

علم یا ثروت ؟؟؟

۳۰ شهریور ۹۲

هو العلیم

سلام ؛ سلامی گرم و صمیمی به دوستان وبلاگی و هم کلاسی های قدیمی

ندا ملکی در آفتاب شرقی ، باب سخن را با این سوال آغاز کرد که « علم بهتر است یا ثروت ؟ » 

بی اختیار ما را روانه ی  شانزده سال پیش کرد و خاطرات تلخ و شیرینش ...

اول ابتدایی و مدرسه دخترانه ی نرجس . آن زمان اولی ها دو ماهی زودتر به مدرسه می رفتند تا مقدمات انجام شود و در این مدت حروف الفبا آموزش داده شود . به علت کمبود مدرسه ، دختر ها و پسر ها همزمان با هم درس می خواندیم . یک کلاس مخصوص دخترها و یک کلاس مختص پسرها . خوب یادم است معلم دخترها آقای شیری نام داشتند و بسیار مهربان . به علت فضای کم کلاس و تعداد بالای دخترها ، سقف کلاس را پایین آوردند . دقیقا یادم نیست اما یک ده نفری باید به کلاس پسرها می رفتند و جزء آن کلاس می شدند . از بخت پر اقبالمان من شامل آن گروه شدم . جایتان خالی یک هفته ای گریه پشت گریه ؛ که من به کلاس پسر ها نمی روم . به چه حقی این آرامش را از من می گیرند . من این کلاس را دوست دارم و با دخترها راحت ترم ... این خاطره تلخ ذهنیت بدی را در من از مدرسه ایجاد کرد و باعث شد هیچ وقت دوران ابتدایی را دوست نداشته باشم . یادم می آید معلم آن کلاس تپل بود و من همیشه از چاقی بدم می آمد. حس می کردم آدم های چاق ، تنبل و بد اخلاق اند . « جسارت نباشد این حس دوران کودکی بود . » 

انگار این خاطره ی تلخ جا خشک کرده است و با تلنگری بیدار می شود . 

علم بهتر است یا ثروت ؟ موضوع انشاهایمان بود و من عقیده داشتم هر دو خوب هستند و نمی توانند جدای از هم باشند با علم می توانی کسب ثروت کنی و با ثروت می توانی کسب علم !!!

اما آیا واقعا این گونه است ؟؟ حقیقتا همیشه این تفکر که کدام بهتر هست در ذهن من بوده است و امروز کارشناس محترم با استفاده از احادیث ، جواب روشنی دادند :

از امام علی « علیه السلام» پرسیدند : یا علی العلم افضل أم المال ؟

امام پاسخ دادند : ان العلم افضل .

پرسیدند به چه دلیل ؟ 

« لان العلم میراث الانبیاء و المال قارون و هامان و فرعون و عاد و شداد »

(زیرا علم میراث پیامبران است و مال میراث قارون و هامان و فرعون و شدّاد است.)
         
  «لان المال تحرسه والعلم یحرسک»
زیرا مال را تو باید نگهداری کنی ولی علم ترا حفظ می کند.
 
«لان لصاحب المال اعداء کثیرة ولصاحب العلم اصدقاء کثیرة» 
زیرا ثروتمند دشمنان بسیاری دارد و دانشمند دوستان فراوانی دارد.
 
«لان المال إذا تصرفت فیه ینقص والعلم إذا تصرفت فیه یزید»
زیرا وقتی در مال تصرّف کنی کاهش می یابد، ولی وقتی در علم تصرّف کنی افزوده می شود.
 
«لان صاحب المال یدعى باسم البخل واللوم، و صاحب العلم یدعى باسم الاکرام والاعظام»
زیرا ثروتمند به نام بخیل و لئیم خوانده می شود، و دانشمند با اکرام و اعظام خوانده می شود.
 
«لان المال یخشى علیه من السارق والعلم لا یخشى علیه»
زیرا این ترس وجود دارد که مال را دزد ببرد ولی در مورد علم ترسی وجود ندارد.
 
«لان المال یندرس بطول المدة ومرور الزمان والعلم لا یندرس ولا یبلى»
زیرا مال با طول مدّت و گذر زمان فرسوده و کهنه می شود. و علم کهنه نمی شود و دچار آفت نمی گردد.
 
«لان المال یقسی القلب والعلم ینور القلب»
زیرا ثروت باعث قساوت و سنگدلی می شود و علم قلب را نورانی می کند.
 
  " منبع : 
کشکول بحرانی، ج1، ص27. به نقل از امام علی‌بن‌ابی‌طالب، ص142."
 
 
 
 

 

  • همسر یک طلبه