طلبگی های همسر یک طلبه

امام على علیه السلام : حق ، راه بهشت است و باطل ، راه جهنم و بر سر هر راهى دعوت کننده اى است .

طلبگی های همسر یک طلبه

امام على علیه السلام : حق ، راه بهشت است و باطل ، راه جهنم و بر سر هر راهى دعوت کننده اى است .

مشخصات بلاگ
طلبگی های همسر یک طلبه

به خانه ی مجازی همسر یک طلبه خوش آمدید . قدم کلیک هایتان بر چشم ...
از وقت تان برای خنده استفاده کنید ؛ زیرا خنده موسیقی و آهنگ روح است .

آخرین مطالب

ادامه سفر راهیان نور 2

يكشنبه, ۶ بهمن ۱۳۹۲، ۰۱:۴۷ ب.ظ

بسم الرب الشهدا و الصدیقین

سحر با صدای موذن به نماز خانه می رویم تا سجاده مان را به سمت قبله نیاز بگشاییم و بر سجده رویم تابر بندگیمان مهر عشق بنهیم . ذکرفرج درد قلبهایمان را تسکین می دهد. راوی روایتگری سرزمین عشق میکند . از طلائیه و شلمچه دم می زند . آن روزگاران را کالبد شکافی می کند و من چه می فهمم حال او را . جز آنکه بر زخم کهنه اش نمک می پاشم . هوا گرگ و میش است به سمت اتوبوس ها روانه میشویم . آقای راننده دعای عهد را ضمانت سفرمان میکند . بعد دعا ؛ به برکت حضور بچه های علوم  قران فضای اتوبوس معنویت بیشتری میگیرد و سپس نماهنگ طلائیه.

زیارتمان با طلائیه جان می گیرد و من چه می فهمم طلائیه کجاست ؟ طلاعیه نقطه اتصال زمین به آسمان ؛ نقطه آسمانی شدن .

این صدای بوستانی پرپر است               این زبان سر ؛ نسلی بی سر است

تو چه میدانی که جای ما کجاست         تو چه میدانی عشق ما کجاست 

طلائیه قرارگاه عاشقان 

                                                                                       

 

 

طلائیه محل شهادت سردار خیبر شهید همت، برادران باکری و قطع شدن دست شهید خرازی است و عملیاتهای مهم بدر و خیبر در آن واقع شد اولین خاکی بود که عراق گرفت و آخرین خاکی بود که رها کرد!

قدم به قدم خاک طلائیه خون شهیدی ریخته شده و تو نمیتوانی جایی قدم بگذاری و با اطمینان بگویی اینجا کسی شهید نشده! پس خلع نعلین میکنی و پابرهنه بر خاک مقدسی قدم مینهی که فقط ملائکه می دانند آنجا شهیدان با خدا چه سودایی کردند...

طَلائیه یا طلیه روستایی است در غرب استان خوزستان ایران در نزدیکی مرز عراق. این روستا در دهستان بنی صالح از بخش هویزه شهرستان دشت آزادگان واقع شده‌است.

در ۳۵ کیلومتری جاده اهواز به سمت خرمشهر، سه راهی جفیر و پادگان حمید می باشد.از سه راهی جفیر به سمت طلائیه نیز دشتی وسیع با خاکریزهای متعدد به چشم می‌خورد.یک جاده فرعی از سمت غرب تا نزدیکی مرز ایران و عراق وجود دارد . که درست در کنار مرز ،پاسگاه طلائیه واقع شده است و آن منطقه تا شعاع چند کیلومتری طلائیه نامیده میشود.

طلائیه در 31 شهریور 1359 به دست نیرو های عراق اشغال شد و تا پایان جنگ در اختیار عراق باقی‌ماند.در عملیات بیت المقدس،عراق تا طلائیه نیز عقب نشینی کرد.در عملیات خیبر نبرد سنگینی در این محور توسط فرمانده عملیات ابراهیم همت به وقوع پیوست و مواضع عراق در طلائیه فروریخت،اما حجم شدید آتش و فشارو ضد حمله عراق در آن منطقه و عدم مکان مناسب برای استقرار نیروها،از طلائیه عقب نشینی کردند. طلائیه یکی از محورهای مهم عملیات‌های خیبر و بدر و کلید حفظ جزایرمجنون در طول جنگ بود چراکه تصرف طلائیه به معنی تثبیت پیش‌روی ایران در هور بود. در عملیات خیبر سربازان ایران باید از این منطقه به جزایر مجنون شمالی و جنوبی یورش می‌بردند این منطقه شاهد کشته شدن افرادی مانند حمید باکری، ابراهیم همت و عباس کریمی و... بوده‌است. پس از جنگ در این مکان مقری جهت جستجوی بقایای جسد سربازان ایرانی دایر شد و در مکانی که تعداد زیادی از اجساد کشف شد، حسینیه‌ای بنا شد که عنوان حسینیه حضرت ابوالفضل بر تارک آن می‌درخشد و در مرکز آن یک ضریح چوبی وجود دارد که ۵ پیکر از اجساد ایرانی در آن به خاک سپرده شده‌اند. اما به گفته بسیاری از ناظران و راویان در این منطقه بیش از 800هزار گلوله فشنگی توسط دولت عراق ریخته شده بود که این نشان از مهم بودن این منطقه در جنگ ایران وعراق بوده است.وبه گفته مسولان ایران از این منطقه حدود2000 نفر مفقود شده اند که جسد آنها هنوز پیدا نشده است.

اصولا دوست دارم مکان های زیارتی رو تنها باشم . خلوتم بیشتر باشه . قدم که به خاک طلاعیه گذاشتم از سرپرست ؛ زمان حرکت رو پرسیدم واز گروه جدا شدم . تا چشم کار می کرد کویر بود . طلائیه یه منطقه سردیه . راوی می گفت به کویریش نگاه نکنید بارون که بیاد همه ی اینجا پر آب میشه . رزمنده ها با قایق این مسیرها رو طی میکردند . دشمن اینجا تا قوت داشه سیم خاردار تو آب کار کرده تا رزمنده ها به سیم ها گیر کنند و راه فرار نداشته باشند . می گفتند نگران خاکی شدن چادرهاتون نباشید این خاک یک خاصیتی داره که به لباستون نمیگیره . ما کجا رفته بودیم خدایا ...
اینقدر محو شده بودم که زمان از دستم در رفته بود . یهو وحشت زده شدم هر جا رو نگاه میکردم خبری از خراسانی ها نبود . از همه جا اومده بودند . قیامتی شده بود . از ترس می خواستم گریه کنم . تندی رفتم سمت اتوبوس ها ؛ دونه دونه استان ها رو می خوندم تا اینکه آقای راننده مونو دیدم بهشون گفتم گم شدم . ایشون با مهربونی اتوبوس رو بهم نشون دادند گفتند برید اونجا . نگران نباشید . چه ساده دل بودم من. مگه گم شدن تو سرزمین ملائک لیاقت هر کسی میشه . 
طلائیه سه راه شهادت ؛ آسانسور بهشت ...

آری همین بود انگار .... حس غریب دلم را به که بگویم ؟ حسی که از غربت طلائیه بر دلم جا مانده ... حسی که بی تابم می کند برای طلائیه ... برای آسمان طلائیه دلتنگم .

 

طلائیه ! از فراز همه روزهای که بر تو گذشت، بر من ببار و تشنگی این دل در کویر مانده را فرو نشان.

 

می خواهم در تو جاری شوم، می خواهم رمز شکفتن و پرواز را از تو بیاموزم و بدانم بر شانه های زخمی تو چه دلهایی که آشیان نکرده اند.

طلائیه ! من از سکوت راز آلودت درسها آموخته ام ! با من سخن بگو !!!

 

 

 

 

 

  • همسر یک طلبه

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">