طلبگی های همسر یک طلبه

امام على علیه السلام : حق ، راه بهشت است و باطل ، راه جهنم و بر سر هر راهى دعوت کننده اى است .

طلبگی های همسر یک طلبه

امام على علیه السلام : حق ، راه بهشت است و باطل ، راه جهنم و بر سر هر راهى دعوت کننده اى است .

مشخصات بلاگ
طلبگی های همسر یک طلبه

به خانه ی مجازی همسر یک طلبه خوش آمدید . قدم کلیک هایتان بر چشم ...
از وقت تان برای خنده استفاده کنید ؛ زیرا خنده موسیقی و آهنگ روح است .

آخرین مطالب

۱۰۷ مطلب توسط «همسر یک طلبه» ثبت شده است

سنت شکنی !!!

۲۹ شهریور ۹۲

هو البصیر

سلام ، سلامی به آرامش دل های خسته

شاید تا به حال برایتان رخ داده باشد که بر خلاف عرف و عادت جامعه ای چه کوچک ، چه بزرگ دست به کار شده باشید . 

اگر اینگونه باشد طعم تلخ اما شیرین آن را چشیده اید . 

جایتان سبز ، روز ولادت حضرت معصومه «س» جشن عقد کنان برادرم بود . از همه ی آشنایان و فامیل اصرار که از ارکسترهای «غرب زده » دعوت کنید تا شادی جشنتان دو چندان شود و بیشتر خوش بگذرد ، همیشه که نمی شود غم باشد . آرامش هم در زندگی لازم هست و از ما انکار که "نه " آرامش به چه قیمتی ، آیا گناه شادی است ؟ با اینکه همگی می دانستند که حرام قطعا در چنین مجلسی رخ خواهد داد باز هم اصرار پشت اصرار که یک شب هزار شب نمی شود ...

بدون رو در بایستی به آنها گفتیم ما مجلس حرام نمی خواهیم و مولودی یا مجلس گردون خواهیم آورد . آرامش اگر با گناه حاصل می شود ارزانی خودتان . ما آرامش را در مجالس گناه جستجو نمی کنیم.

اکثر مهمان ها نیامدند ، نه اینکه فکر کنید خم به ابرو آوردیم که چرا نیامدند یا ای کاش مطابق میل آنها رفتار میکردیم که جشنمان پربارتر میشد نه...

آنهایی که مجلس حرام را به حلال ترجیح دهند همان بهتر که نباشند . 

اینطور شد که ما ماندیم و یک دیگ غذای دست نخورده ! به ذهن مبارک ام رسید این نیز می تواند بانی خیر شود و به مادرم پیشنهاد دادم که باقی غذاها را به فقرا تقسیم کنید . اینگونه دعای خیرشان پشت و پناه عروس و داماد نیز خواهد بود 

 غذاها تقسیم شد گفتم : بروید ، نوش جان کنید که گوشت شود به جانتان ان شاالله ...

 

 

  • همسر یک طلبه

هو الحق

من : الو ... سلام ، خوبید ؟ ، خسته نباشید .

عشق من : سلام خانمی « شیفته خانمی گفتنشان هستم » ، ممنون ، شما خوبید ؟

من : ممنون ، بد نیستم .

عشق من : چی شده ؟ چرا حالتون خوب نیست ؟

من : کمی معده درد دارم . فکر میکنم اثر صبحانه نخوردن های دوران مدرسه است که الان داره خودش رو نشون میده ، مامان می گفتند: صبحانه بعد مدرسه ... اما گوش به حرف نبودم که نبودم و حالا چوب گستاخی هام رو می خورم .

عشق من : دکتر رفتید ؟ 

من : نه ، فکر نمیکنم دکتر نیازی باشه ، خوب میشه ، چیز مهمی نیست . « به شدت از مصرف دارو متنفرم . تا یک قرص و شربت بخواد از گلوم پایین بره  حسابی بد و بیراه نثار این وجود مبارک میکنم . »

همان طور از «عشق من»  اصرار و از من انکار .

عشق من : اگه خودتون دکتر نرید خودم که اومدم حتما این کار رو خواهم کرد . شما به حق الله و حق النّاس توجه می کنید اما آیا می دونید حق النفسی هم وجود داره ؟ 

من :  حق النفس !!!؟

عشق من : بله ؛ حق النفس . شما علاوه بر اینکه نسبت به حق الله و حق النّاس مسئول هستید ، در برابر حق النفس نیز باید جوابگو باشید . خداوند در برابر هر نعمتی که در وجود شما قرار داده ، این واجب را هم قرار داده که به درستی از آنان بهره مند شوید و جسمتان را به زحمت نیندازید . 

اگر خداوند به شما اعضاء سالم داده ، این وظیفه شماست که از آن مواظبت کنید . معده ؛ دست ، چشم ... 

من : واقعا تا به حال به این موضوع توجه نکرده بودم و خود را مالک همه ی اعضایم می دانستم و اهمیتی که بایستی رعایت می کردم را نادیده گرفته بودم . از این جهت از خود دلگیر شده بودم که چرا اینقدر غفلت ! کجای عملم لنگ می زند که توفیق توجه از من سلب شده . 

واقعا گاهی یک تلنگر برای بیدار شدن لازم است .

بله خداوند فقط بندگی را در رکوع و سجود نمی بیند . 

پیامبر اکرم «صلی الله علیه وآله و سلم » می فرمایند : « لکل بشیئ زکاة و زکاة الابدان الصیام » 

برای هر چیزی زکاتی است و زکات بدن ها روزه است . الکافی ج 4 ص 62

و اهمیت سلامتی بدن را اینگونه نشان میدهند...

بدن باید سلامت باشد و برای رسیدن به کمال خرج شود . در راه خیر به کار گرفته شود . چه خوب می شود اگر از دوران بچگی " حق بدن و نفس " خود را بشناسیم و در حفظ آن ها کوشا باشیم . 

خداوندا توفیق ام بده تا :

نعمت هایت را به درستی بشناسم و حقشان را به جا آورم . آنگونه که شایسته ی توست . 

قدر دان نعمت های بی کرانت باشم و هیچ یک را بی اهمیت تلقی نکنم .

چشمانم به گناه آلوده نشود و نامحرمی را به نظاره ننشیند .

دست هایم در دست خیانتکاران قرار نگیرد .

پاهایم جز برای خیر در تکاپو نباشند .

زبانم بر غیبت و تهمت نچرخد . 

گوش هایم تمایلی به شنیدن حرف های گزاف وبیهوده نداشته باشند. 

و ذهن ام در فکر ویرانی خانه ای نباشند .

خدایا توفیق ام ده مرد عمل باشم نه حرف ... 

خدایا در برابرت ضعیف و ذلیلم ؛ به دل های شکسته قسم ؛ به ضعیفی ام رحم کن و "ذهن"  آن کودک بازیگوش که به هر کجا سرک میکشد و "دل " آن پروانه ی رنگارنگی که به هر رنگی رنگ می بازد ، را خود هدایتگرشان باش...

حمد و سپاس مخصوص خداوند است.



 

  • همسر یک طلبه

قضاوت کردن

۰۲ شهریور ۹۲

هو العالم

خداوندا ؛ به من بیاموز قبل از آنکه درباره راه رفتن کسی قضاوت کنم ، کمی با کفش های او راه بروم ...

گاهی اوقات بدون آنکه متوجه باشیم نسبت به کسی یا چیزی ، نظر مثبت یا منفی پیدا می کنیم که شاید خلاف واقع باشد . ممکن است نا خواسته دلی بشکند ، نظری تغییر کند، خیری به ضرر مبدل شود ، خدای ناکرده حق الناسی ایجاد شود و آنگاه دیگر پشیمانی سودی ندارد .

و چه حس دردناکی دارد چوب قضاوت نادرست دیگران را خوردن . آن زمان است که بغض هم دیگر یارای ترکیدن ندارد و چشم هم توان باریدن . مات و مبهوت فقط خدا را صدا میزنید و می گویید الله اعلم  .

مگر اینگونه نیست که قضاوت فقط مختص خداوند است و حتی خداوند نیز قضاوت خود را تا قیامت به تاخیر می اندازد تا مگر شاید بنده اش به صراط مستقیم باز گردد .

پروردگارا ؛ یاری ام کن تا هیچ گاه نسبت به گفتار ؛ کردار و پندار کسی قضاوت نکنم ...

 

  • همسر یک طلبه

و سلام نام خداست

۳۱ مرداد ۹۲

سلام ؛ سلامی به گرمای دل یک عاشق

باب سخن از سلام باز شد تا با جواب سلام های  آب دار و مشتیتان ، دلمان گرم نوشتن شود و دل دل کردن را چادر به سر ، راهی خانه اش کنیم که حسابی شرمنده مان کردید ...  باشد این استقبال  پر حرارت را به فال نیک میگیریم  و میگوییم حکمت است شاید ... این نیز بگذرد.

خوب تا الان که شکر خدا برد با من است توی این بازی برد و باخت روزگار . من ماندم و هفتاد ثواب جانانه در پرونده اعمال . نوش جانم باشد و خنکای بهشت گوارای وجودم .

خودم جواب سلام ها را برای این دل خسته و تیر خورده ردیف می کنم تا مرحمی باشد بر جراحات سوزناک و نمک خورده اش .

اولین سلام  تقدیم به « عشق من »  که یازده روز است درد فراغ بر من رو آورده و سخت دلتنگ هجرشان  هستم . هر روز که چشم می گشایم فقط روزها را ورق می زنم تا چه زمان  " گلم " منت بر چشمانم میگذارند . ذکر دعای سلامتی بر لبانم پر و سکه های صدقات از جیب پدرم خالی ...

سلام از ته ته دلم به همه ی دوستان وبلاگی که دلهاشان از شدت عشق میل به تپیدن دارد.

سلام ؛ سلامتی میاره ، به سلامتیه  همه ی لیلی ها ، همه ی مجنون ها ... التماس دعا 

 

 

 

  • همسر یک طلبه

هو العشق

۲۸ مرداد ۹۲

ق ن 

1391/3/12 ،  جمعه " السلام علیک یا صاحب الزمان " روز میلاد امام جواد(ع) در حرم مطهر امام رضا (ع) با توسل به ایشان در دارالحجه خطبه عقدمان توسط آقای پژمان فر ، نماینده مجلس  مشهد مقدس خوانده شد و قرار بر این شد که من و " عشق من" قرار دل بی قرار مان شویم .

____________________________________________________________________________________________________________________________

 
سلام  ، سلامی به تپش دل یک عاشق 

قریب به یک سال و سه ماه است که از هم نفس شدن ، همراه شدن و هم دل شدنمان می گذرد . من ؛  همه ی زندگیم را در " عشق من " می بینم ، در صدایش ، در تبسّم اش ، در نگاهش ، که غم ها را از دلم می زداید . 

من و " عشق من " بنایی محبوب تر از همه ی بناها ساخته ایم . بنایی بر پایه ی مهر و با هدف آرامش  و نردبانی ساخته ایم به سوی عشق الهی .

در این میان بهترین هدیه ای که " عشق من " به من دادند آزادی بود . آزادی در عمل ؛ آزادی در تفکر ؛ آزادی در عقیده ؛ آزادی در انتخاب و آزادی در حجاب ...

نمک نشناسی است اگر بگویم پدر و مادر عزیزم  اینگونه نبوده اند و قدر نشناسی است اگر بگویم " عشق من"  آزادی دوران مجردی را از من سلب کردند . انگار این نوع اش طعم دیگری دارد . طعمی به مانند انار ترش ، از آن هایی که زیر زبان را جمع میکند و آب دهان را سرازیر ...

جای سجده شکر در نمازم خالی نیست و همان طور که مهربانم گفتند الله را همواره شاکرم تا مبادا غیب شوند ...

از صمیم قلب  و با تمام وجود در گوش نسیم میخوانم تا به دیار همسرم ، آنجا که نفس می کشند بوزد و بنوازد آهنگ دل شیدایم را :

" عشق من " واژگانم در برابرتان یتیم و سیاه پوشند آن زمان که توان وصفتان را ندارند و تحمل این بار بر شانه هایشان بسی طاقت فرساست .

" عشق من" تصدق قلب پاک و مهربانتان شوم یا دلسوزی و صبوری بی انتهایتان . قربان آن چشمان پر محبت و معصومتان که برق نگاهتان قلبم را به لرزه می اندازد و نگاه پر مهرتان رحمت الهی را بر زندگیم می گستراند شوم یا خلوص نیت پاکتان ؛  به فدای کدامین شوم که لایقتان باشد . 

" عشق من " چراغ هدایتم باشید در این ظلمات و آنگاه که بین دو راهی های انتخاب سرگردان می شوم سفینه ی نجاتم . با محبتتان برایم پلی بسازید برای وصال محبوب حقیقی ...

و من

من چگونه می توانم رفیق راهتان باشم ، از بیراهه ها نهراسم و دلم محکم باشد تا بیمی از لغزش ها نداشته باشم .

چه ضمانتی دارم جز آن خدایی که دلم را با دیدنتان نرم کرد و پاهایم را در این مسیر نهاد .

و من چگونه زینت شایسته ای برایتان باشم در حالیکه شما بهترین زینت اید برای من .

باشد که خداوند ان شاء الله یاور راهمان باشد...

 

 

  • همسر یک طلبه

به نام او

۲۸ مرداد ۹۲

به نام او که زینت زبان ها و یادگار جان ها نام او ؛ به نام او که آسایش دل ها و آرایش کارها به نام او ؛ به نام او که رَوح رُوح ها و مفتاح فتوح ها نام او ؛ به نام او که فرمان ها روان و حال ها بر نظام از نام او .

بس قفل ها که به این نام از دل ها بر داشته ، بس رقم های محبت که به این نام در سینه ها نگاشته ، بس بیگانگان که به وی آشنا گشته ، بس غافلان که به وی هشیار شده ، بس مشتاقان که به این نام دوست را یافته ؛ هم یاد است و هم یادگار ، به ناز می دار تا وقت دیدار .

  • همسر یک طلبه

 این وبلاگ مکانی است برای این که من به عنوان همسر یک طلبه با کمک آقا طلبه :

  • دل نوشته هایم را برای خدای خودم یادداشت کنم .
  • دل نوشته هایم را برای همسر خودم یادداشت کنم .
  • تجربیات خود و خاطرات خود را از زندگی مشترک و حیات طلبگی یادداشت کنم .
  • پاسخ سوالات شما را بدهم .
  • و ...

به دعایتان و یاریتان نیاز دارم .

  • همسر یک طلبه