طلبگی های همسر یک طلبه

امام على علیه السلام : حق ، راه بهشت است و باطل ، راه جهنم و بر سر هر راهى دعوت کننده اى است .

طلبگی های همسر یک طلبه

امام على علیه السلام : حق ، راه بهشت است و باطل ، راه جهنم و بر سر هر راهى دعوت کننده اى است .

مشخصات بلاگ
طلبگی های همسر یک طلبه

به خانه ی مجازی همسر یک طلبه خوش آمدید . قدم کلیک هایتان بر چشم ...
از وقت تان برای خنده استفاده کنید ؛ زیرا خنده موسیقی و آهنگ روح است .

آخرین مطالب

۵ مطلب در شهریور ۱۳۹۲ ثبت شده است

باران و اجابت دعا...

۳۱ شهریور ۹۲

هو السمیع

سلام ؛ سلامی گرم به زلالی قطرات باران

گاهی ظرف وجودت از تحمل لبریز می شود و التماس پشت التماس ، بهانه پشت بهانه که دنیا می شود قانون را دور بزنی با کمی رشوه ، پیاده ام کنی . بگذار باقی اش ارزانی کسانی باشد که ...

دیشب دلم باران می خواست تا نم اش صورتم را نوازش کند و غبار خستگی را برکند . تا بوی خاک به مشامم برسد و سادگی لمس شود . صاعقه ای زد ، هوا روشن شد . نم نم ، شار شار . به وزیدن گرفت . خیلی  نرم ؛ خیلی آرام . پاها به سوی ایوان شتابیدن گرفت . لحظه ای مکث . چه هوای پاکی ، چه بوی مطبوعی  . قدم زنان خود را به آغوش باران سپردم . چهره ام خیس شد و اشک در چشمانم حلقه بست . انگار خدا منتظر شنیدن صدایم بود . خیلی صبور ، خیلی مهربان . دیدم لحظه ؛ لحظه اجابت دعاست . دل دل کردن را با دست کنار زدم  و به یکباره صدایش زدم  خداااااااااااااااا ....

او بود و من بودم  و ... 

صدا در درونم خفه شده بود . چه سخت است بغض خوردن و ...

نمیدانم آنچه می خواهم به مصلحت است یا نه ؛ تو خود به بهترین شکل آنچنان که شایسته ی توست رقم بزن روزگارم را ...

به مانند سنگی در رودخانه که از هر سو موج ها ، برگ ها ، کلوخ ها ... بر من هجوم می آورند سکوت می کنم تو پناه دل بی پناهم باش . 

امام صادق « علیه السلام » فرمود: در چهار وقت به دنبال دعا باشید: 

  1. وزش باد 
  2. زوال سایه‌ها (که همان ظهر شرعی است)
  3. نزول باران 
  4.  هنگام ریزش اولین قطره از خون شهید، چون در این اوقات، درهای آسمان گشوده خواهد شد.    

                     کلینی ، محمد بن یعقوب ، اصول کافی ، ج 2، ص 476

  • همسر یک طلبه

علم یا ثروت ؟؟؟

۳۰ شهریور ۹۲

هو العلیم

سلام ؛ سلامی گرم و صمیمی به دوستان وبلاگی و هم کلاسی های قدیمی

ندا ملکی در آفتاب شرقی ، باب سخن را با این سوال آغاز کرد که « علم بهتر است یا ثروت ؟ » 

بی اختیار ما را روانه ی  شانزده سال پیش کرد و خاطرات تلخ و شیرینش ...

اول ابتدایی و مدرسه دخترانه ی نرجس . آن زمان اولی ها دو ماهی زودتر به مدرسه می رفتند تا مقدمات انجام شود و در این مدت حروف الفبا آموزش داده شود . به علت کمبود مدرسه ، دختر ها و پسر ها همزمان با هم درس می خواندیم . یک کلاس مخصوص دخترها و یک کلاس مختص پسرها . خوب یادم است معلم دخترها آقای شیری نام داشتند و بسیار مهربان . به علت فضای کم کلاس و تعداد بالای دخترها ، سقف کلاس را پایین آوردند . دقیقا یادم نیست اما یک ده نفری باید به کلاس پسرها می رفتند و جزء آن کلاس می شدند . از بخت پر اقبالمان من شامل آن گروه شدم . جایتان خالی یک هفته ای گریه پشت گریه ؛ که من به کلاس پسر ها نمی روم . به چه حقی این آرامش را از من می گیرند . من این کلاس را دوست دارم و با دخترها راحت ترم ... این خاطره تلخ ذهنیت بدی را در من از مدرسه ایجاد کرد و باعث شد هیچ وقت دوران ابتدایی را دوست نداشته باشم . یادم می آید معلم آن کلاس تپل بود و من همیشه از چاقی بدم می آمد. حس می کردم آدم های چاق ، تنبل و بد اخلاق اند . « جسارت نباشد این حس دوران کودکی بود . » 

انگار این خاطره ی تلخ جا خشک کرده است و با تلنگری بیدار می شود . 

علم بهتر است یا ثروت ؟ موضوع انشاهایمان بود و من عقیده داشتم هر دو خوب هستند و نمی توانند جدای از هم باشند با علم می توانی کسب ثروت کنی و با ثروت می توانی کسب علم !!!

اما آیا واقعا این گونه است ؟؟ حقیقتا همیشه این تفکر که کدام بهتر هست در ذهن من بوده است و امروز کارشناس محترم با استفاده از احادیث ، جواب روشنی دادند :

از امام علی « علیه السلام» پرسیدند : یا علی العلم افضل أم المال ؟

امام پاسخ دادند : ان العلم افضل .

پرسیدند به چه دلیل ؟ 

« لان العلم میراث الانبیاء و المال قارون و هامان و فرعون و عاد و شداد »

(زیرا علم میراث پیامبران است و مال میراث قارون و هامان و فرعون و شدّاد است.)
         
  «لان المال تحرسه والعلم یحرسک»
زیرا مال را تو باید نگهداری کنی ولی علم ترا حفظ می کند.
 
«لان لصاحب المال اعداء کثیرة ولصاحب العلم اصدقاء کثیرة» 
زیرا ثروتمند دشمنان بسیاری دارد و دانشمند دوستان فراوانی دارد.
 
«لان المال إذا تصرفت فیه ینقص والعلم إذا تصرفت فیه یزید»
زیرا وقتی در مال تصرّف کنی کاهش می یابد، ولی وقتی در علم تصرّف کنی افزوده می شود.
 
«لان صاحب المال یدعى باسم البخل واللوم، و صاحب العلم یدعى باسم الاکرام والاعظام»
زیرا ثروتمند به نام بخیل و لئیم خوانده می شود، و دانشمند با اکرام و اعظام خوانده می شود.
 
«لان المال یخشى علیه من السارق والعلم لا یخشى علیه»
زیرا این ترس وجود دارد که مال را دزد ببرد ولی در مورد علم ترسی وجود ندارد.
 
«لان المال یندرس بطول المدة ومرور الزمان والعلم لا یندرس ولا یبلى»
زیرا مال با طول مدّت و گذر زمان فرسوده و کهنه می شود. و علم کهنه نمی شود و دچار آفت نمی گردد.
 
«لان المال یقسی القلب والعلم ینور القلب»
زیرا ثروت باعث قساوت و سنگدلی می شود و علم قلب را نورانی می کند.
 
  " منبع : 
کشکول بحرانی، ج1، ص27. به نقل از امام علی‌بن‌ابی‌طالب، ص142."
 
 
 
 

 

  • همسر یک طلبه

سنت شکنی !!!

۲۹ شهریور ۹۲

هو البصیر

سلام ، سلامی به آرامش دل های خسته

شاید تا به حال برایتان رخ داده باشد که بر خلاف عرف و عادت جامعه ای چه کوچک ، چه بزرگ دست به کار شده باشید . 

اگر اینگونه باشد طعم تلخ اما شیرین آن را چشیده اید . 

جایتان سبز ، روز ولادت حضرت معصومه «س» جشن عقد کنان برادرم بود . از همه ی آشنایان و فامیل اصرار که از ارکسترهای «غرب زده » دعوت کنید تا شادی جشنتان دو چندان شود و بیشتر خوش بگذرد ، همیشه که نمی شود غم باشد . آرامش هم در زندگی لازم هست و از ما انکار که "نه " آرامش به چه قیمتی ، آیا گناه شادی است ؟ با اینکه همگی می دانستند که حرام قطعا در چنین مجلسی رخ خواهد داد باز هم اصرار پشت اصرار که یک شب هزار شب نمی شود ...

بدون رو در بایستی به آنها گفتیم ما مجلس حرام نمی خواهیم و مولودی یا مجلس گردون خواهیم آورد . آرامش اگر با گناه حاصل می شود ارزانی خودتان . ما آرامش را در مجالس گناه جستجو نمی کنیم.

اکثر مهمان ها نیامدند ، نه اینکه فکر کنید خم به ابرو آوردیم که چرا نیامدند یا ای کاش مطابق میل آنها رفتار میکردیم که جشنمان پربارتر میشد نه...

آنهایی که مجلس حرام را به حلال ترجیح دهند همان بهتر که نباشند . 

اینطور شد که ما ماندیم و یک دیگ غذای دست نخورده ! به ذهن مبارک ام رسید این نیز می تواند بانی خیر شود و به مادرم پیشنهاد دادم که باقی غذاها را به فقرا تقسیم کنید . اینگونه دعای خیرشان پشت و پناه عروس و داماد نیز خواهد بود 

 غذاها تقسیم شد گفتم : بروید ، نوش جان کنید که گوشت شود به جانتان ان شاالله ...

 

 

  • همسر یک طلبه

هو الحق

من : الو ... سلام ، خوبید ؟ ، خسته نباشید .

عشق من : سلام خانمی « شیفته خانمی گفتنشان هستم » ، ممنون ، شما خوبید ؟

من : ممنون ، بد نیستم .

عشق من : چی شده ؟ چرا حالتون خوب نیست ؟

من : کمی معده درد دارم . فکر میکنم اثر صبحانه نخوردن های دوران مدرسه است که الان داره خودش رو نشون میده ، مامان می گفتند: صبحانه بعد مدرسه ... اما گوش به حرف نبودم که نبودم و حالا چوب گستاخی هام رو می خورم .

عشق من : دکتر رفتید ؟ 

من : نه ، فکر نمیکنم دکتر نیازی باشه ، خوب میشه ، چیز مهمی نیست . « به شدت از مصرف دارو متنفرم . تا یک قرص و شربت بخواد از گلوم پایین بره  حسابی بد و بیراه نثار این وجود مبارک میکنم . »

همان طور از «عشق من»  اصرار و از من انکار .

عشق من : اگه خودتون دکتر نرید خودم که اومدم حتما این کار رو خواهم کرد . شما به حق الله و حق النّاس توجه می کنید اما آیا می دونید حق النفسی هم وجود داره ؟ 

من :  حق النفس !!!؟

عشق من : بله ؛ حق النفس . شما علاوه بر اینکه نسبت به حق الله و حق النّاس مسئول هستید ، در برابر حق النفس نیز باید جوابگو باشید . خداوند در برابر هر نعمتی که در وجود شما قرار داده ، این واجب را هم قرار داده که به درستی از آنان بهره مند شوید و جسمتان را به زحمت نیندازید . 

اگر خداوند به شما اعضاء سالم داده ، این وظیفه شماست که از آن مواظبت کنید . معده ؛ دست ، چشم ... 

من : واقعا تا به حال به این موضوع توجه نکرده بودم و خود را مالک همه ی اعضایم می دانستم و اهمیتی که بایستی رعایت می کردم را نادیده گرفته بودم . از این جهت از خود دلگیر شده بودم که چرا اینقدر غفلت ! کجای عملم لنگ می زند که توفیق توجه از من سلب شده . 

واقعا گاهی یک تلنگر برای بیدار شدن لازم است .

بله خداوند فقط بندگی را در رکوع و سجود نمی بیند . 

پیامبر اکرم «صلی الله علیه وآله و سلم » می فرمایند : « لکل بشیئ زکاة و زکاة الابدان الصیام » 

برای هر چیزی زکاتی است و زکات بدن ها روزه است . الکافی ج 4 ص 62

و اهمیت سلامتی بدن را اینگونه نشان میدهند...

بدن باید سلامت باشد و برای رسیدن به کمال خرج شود . در راه خیر به کار گرفته شود . چه خوب می شود اگر از دوران بچگی " حق بدن و نفس " خود را بشناسیم و در حفظ آن ها کوشا باشیم . 

خداوندا توفیق ام بده تا :

نعمت هایت را به درستی بشناسم و حقشان را به جا آورم . آنگونه که شایسته ی توست . 

قدر دان نعمت های بی کرانت باشم و هیچ یک را بی اهمیت تلقی نکنم .

چشمانم به گناه آلوده نشود و نامحرمی را به نظاره ننشیند .

دست هایم در دست خیانتکاران قرار نگیرد .

پاهایم جز برای خیر در تکاپو نباشند .

زبانم بر غیبت و تهمت نچرخد . 

گوش هایم تمایلی به شنیدن حرف های گزاف وبیهوده نداشته باشند. 

و ذهن ام در فکر ویرانی خانه ای نباشند .

خدایا توفیق ام ده مرد عمل باشم نه حرف ... 

خدایا در برابرت ضعیف و ذلیلم ؛ به دل های شکسته قسم ؛ به ضعیفی ام رحم کن و "ذهن"  آن کودک بازیگوش که به هر کجا سرک میکشد و "دل " آن پروانه ی رنگارنگی که به هر رنگی رنگ می بازد ، را خود هدایتگرشان باش...

حمد و سپاس مخصوص خداوند است.



 

  • همسر یک طلبه

قضاوت کردن

۰۲ شهریور ۹۲

هو العالم

خداوندا ؛ به من بیاموز قبل از آنکه درباره راه رفتن کسی قضاوت کنم ، کمی با کفش های او راه بروم ...

گاهی اوقات بدون آنکه متوجه باشیم نسبت به کسی یا چیزی ، نظر مثبت یا منفی پیدا می کنیم که شاید خلاف واقع باشد . ممکن است نا خواسته دلی بشکند ، نظری تغییر کند، خیری به ضرر مبدل شود ، خدای ناکرده حق الناسی ایجاد شود و آنگاه دیگر پشیمانی سودی ندارد .

و چه حس دردناکی دارد چوب قضاوت نادرست دیگران را خوردن . آن زمان است که بغض هم دیگر یارای ترکیدن ندارد و چشم هم توان باریدن . مات و مبهوت فقط خدا را صدا میزنید و می گویید الله اعلم  .

مگر اینگونه نیست که قضاوت فقط مختص خداوند است و حتی خداوند نیز قضاوت خود را تا قیامت به تاخیر می اندازد تا مگر شاید بنده اش به صراط مستقیم باز گردد .

پروردگارا ؛ یاری ام کن تا هیچ گاه نسبت به گفتار ؛ کردار و پندار کسی قضاوت نکنم ...

 

  • همسر یک طلبه