طلبگی های همسر یک طلبه

امام على علیه السلام : حق ، راه بهشت است و باطل ، راه جهنم و بر سر هر راهى دعوت کننده اى است .

طلبگی های همسر یک طلبه

امام على علیه السلام : حق ، راه بهشت است و باطل ، راه جهنم و بر سر هر راهى دعوت کننده اى است .

مشخصات بلاگ
طلبگی های همسر یک طلبه

به خانه ی مجازی همسر یک طلبه خوش آمدید . قدم کلیک هایتان بر چشم ...
از وقت تان برای خنده استفاده کنید ؛ زیرا خنده موسیقی و آهنگ روح است .

آخرین مطالب

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «رمضان» ثبت شده است

آرامشِ رمضانی

۳۰ تیر ۹۳

هو السمیع العلیم

سلام ؛ وقتتون به خیر

ماهتون عسل و طاعات و عباداتتون مقبول درگاه حق تعالی ان شالله .

تو این روز ها حتما براتون پیش میاد یه حرفی ، حدیثی ، جمله ای یا داستانی سخت به فکر فرو ببردتون .

از مامانم یاد گرفتم که به دو چیز همیشه بگم چشم ، یکی مامانم و یکی خدا . ( سریال مدینه )

چند بار شده به خدا بگیم چشم ، اونم بی چون و چرا ؟؟

با کوچکترین مشکل زود جا می زنیم . فوری گله و شکایات رو ردیف می کنیم و عبادات و حسناتی که معلوم نیست با چه نیت و هدفی انجام دادیم رو به رخ خدا می کشیم .

ان شاالله که در شب های احیا بنده رو هم از دعای خیرتون فراموش نکرده باشید .

شب نوزدهم ماه مبارک بود که خونه موندم و احیا مو با ارتباط مستقیم شبکه استانی سپری کردم . بعد اتمام دعا ، پخش زنده مراسم احیا از مشهد الرضا بی اختیار دل ها رو روانه ی حرم می کرد .  آقایی که تماس گرفتند ازشون خواستم اگه امکانش هست شب بیست و سوم ، احیامون رو با هم حرم باشیم و ایشون هم از جایی که خیلی پایه اند و مهربون با جون و دل نظر موافقشون رو اعلام کردند .

این شد که عصر راهی مشهد شدم و قرارمون با آقامون شد فلکه پارک مشهد الرضا . خیلی وقت بود آقا طلبه خودم رو ندیده بودم و بسیااااااار دلتنگ . همین طور داشتم تو حاشیه پارک قدم میزدم تا آقایی از راه برسند که آقایی رو دیدم که داشتن برام دست تکون میدادن . اقایی با لباس سفید طلبگی ، چشم نخورند خیلی زیبا شده بودن . بهشون گفتم عاقایی چه خوشگل شدید .

ایشون هم از بس که متواضع اند گفتن بعله ، خوشگل تر ... ( اعتماد به نفس در حد تیم ملی )

از شدت تشنگی داشتیم شهید می شدیم که دو بطری آب معدنی گرفتیم و راهی سمت حرم شدیم . نرسیده به حرم جاتون خالی افطار کردیم و از جایی که خیابون های منتهی به حرم برای جلوگیری از تردد ماشین ها بسته شده بود ، پیاده به سمت حرم راه افتادیم . 

هوای بسیار دل انگیز که با حضور عاقایی شاعرانه هم شده بود در حالی که دعای جوشن کبیر هم از حرم در حال پخش بود و معنویت فضا رو دو چندان کرده بود . فضایی عارفانه و عاشقانه .

اطراف حرم مملوء از جمعیت بود . چون ازذحام جمعیت زیاد بود و وقت هم تنگ ، روبه روی مدرسه علمیه نواب ، ورودی حرم نشستیم و دعا رو زمزمه کردیم . بعد دعا رفتیم دارالحجه برای خووندن نماز و قرآن به سر . 

عجب حس و حالی میشه احیا گرفتن در محضر آقا . اصلا انگار آقا ناز مهمون می خرند . همچین خالی از دلتنگی میشی که انگار غمی تو دلت نیست . آقا طلبه اونقدر خواستنی و معنوی شده بودن که هزار بار می خواستم فداشون بشم و بهشون افتخار میکردم . در کنارشون یه آرامش خاصی بهم دست داده بود که نمی خواستم با هیچ چیزی عوضش کنم . 

به آقا توسل کردم و واسطه قرارشون دادم و برای همه دعا کردم چه اونهایی که دل شکسته بودن و فشار دلتنگی رو مضاعف کرده بودن ، چه اونهایی که مرهم زخم اند . گفتم خدایا همگیمون رو عاقبت به خیر کن و من گذشتم از هر کی که دلتنگم کرد . تو جواب گذشت منو ، آرامش ، دل مهربون و گشاده ، توفیق در اخلاص و بندگی ، پاکی و و خوبی به دور از ریا و تکبر و غرور و نخوت ، عاقبت به خیری و محبت و مودت بین خودم و آقایی و ... تا دلتون بخواد دعا کردم . کاسه خالی بردم در خونه ی حق تعالی و به قدر کرمش خواستم . برای شما هم دعا کردم . 

خلاصه شب خوبی بود تا خالی از دلتنگی و دغدغه بشی . اصلن این شب ها بهانه ایه واسه خدایی شدن ، بنده شدن . تا هی خودتو واسه خدا لوس کنی و او با کرمش دست رو سرت بکشه و اشکاتو پاک کنه . یه حسی که قابل گفتن نیست و اطمینان دارم خودتون بهتر درکش کردید . شب بزرگیه و درک کردنش دشوار . اون شب از بهترین شبهای زندگیم بود . ان شاالله که مقبول درگاه حق تعالی گردیده باشه .

بعد مراسم برای سحر خونه ی یکی از دوستان آقایی مهمون بودیم و رفتیم خونشون . آشنایی با افراد جدید رو دوست دارم . باعث کسب تجربه میشه . 

لحظه ای که داشتیم از حرم برمیگشتیم دوباره افرادی رو میدیدم که با خروج از حرم به بد حجابی رو می آوردن . نمیتونم بفهمم چرا ؟ و نمی خوام هم بفهمم . اما ای کاش درک کنیم قدر لحظاتی که بهمون داده میشه رو بدونیم ...

 

پ.ن : در جایی خواندم که نوشته بود : « شب های قدر ، مراسم محرم ، ماه رمضان و ... ، همگی برای ما تبدیل به رسم و رسوم شده اند و عادت . دیگر خیلی وقت ها آن کارکرد را ندارند برایمان ... آن معنویت را ندارند ... چون عادت است ؛ چون رسم است ... نباید درگیر عادت ها شد و نباید این روز ها را و این فرصت ها را عادی نگاه کرد ... »

دقیقاً همین طوره ... خدا یا ! این فرصت ها رو برای ما عادی نکن ...

  • همسر یک طلبه