طلبگی های همسر یک طلبه

امام على علیه السلام : حق ، راه بهشت است و باطل ، راه جهنم و بر سر هر راهى دعوت کننده اى است .

طلبگی های همسر یک طلبه

امام على علیه السلام : حق ، راه بهشت است و باطل ، راه جهنم و بر سر هر راهى دعوت کننده اى است .

مشخصات بلاگ
طلبگی های همسر یک طلبه

به خانه ی مجازی همسر یک طلبه خوش آمدید . قدم کلیک هایتان بر چشم ...
از وقت تان برای خنده استفاده کنید ؛ زیرا خنده موسیقی و آهنگ روح است .

آخرین مطالب

مهریه تا جشن عقدیمون ...

شنبه, ۳۱ خرداد ۱۳۹۳، ۰۲:۴۱ ب.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

خوب قبل اینکه از بحث مهریه براتون بگم یه اشاره ای میکنم به اولویت ها و ویژگی هایی که دوست داشتم همسر آینده م داشته باشه .

مهمترین دغدغه ی من ادامه تحصیل و اشتغال بود . هیچ طور نمی تونستم بی خیالشون بشم . اینکه تو خونه بشینم و روزهای تکراری اصلا برام جذابیت نداشت . 

+ قصد توهین به خانم های خونه دار رو ندارم . این سلیقه شخصی منه .

ایشون هم با شرط اینکه دانشگاه دولتی ادامه تحصیل بدم و محیط اشتغالم امن باشه موافقت کردند . البته این رو بگم که یکی از اولویت های ایشون هم این بود که خانم آیندشون تحصیل کرده یا در حال تحصیل باشه .

خوب دانشگاه دولتی که مشکلی نبود چون خودم هم به جزء دانشگاه دولتی دوست نداشتم جای دیگه ای درس بخونم . عقیده دارم بار علمی بالاتری نسبت به بقیه دانشگاه ها داره . محیط امن برای اشتغال هم که خوب طبیعیه ، برای هر زنی باید مهم باشه .

دومین موضوع مهمی که با ایشون در میون گذاشتم و به شدت برام مهم بوده و هست ، احترام به والدینم بود.

این مورد می تونست بخشی از شخصیت ایشون برای من باشه . به نظرم هرچه حرمت ها حفظ بشه ، صمیمیت بیشتر میشه .

بخش دیگه صداقت ، اعتماد و تکیه گاه مناسب و محکم . همیشه دوست داشتم وقتی با مشکل مواجه میشم دلم محکم باشه از اینکه همسرم هست . می تونیم با هم حلش کنیم .

از ایشون خواستم که برای من و خانواده ای که تشکیل میدیم دلسوز باشه . بیشتر وقتش رو با ما باشه . دغدغه اش ایجاد آرامش و آسایش ما باشه . از خونه و خانواده فراری نباشه . مهر ومحبتش رو از خانواده دریغ نکنه .

دلم می خواست همسرم مغرور نباشه . با همه ی توانایی هایی که داره ، تواضع همراهش باشه . هیچ وقت خودش رو برتر از دیگران نبینه .

دلم می خواست مرتب و متین و مودب باشه . ساده اما تمیز و شیک . 

و...

یکمی هم ویژگی هایی رو می خواستم که دختر های جوون تو رویاهاشون دارند . شاهزاده ی رویاهاشون مثلا : یک مرد قد بلند با صدای زیبا ، خوش اندام ( اصلا چاقی و لاغری زیاد رو دوست ندارم ) انگشت های باریک

حتما میگید چقدر پر توقع اما واقعا اینا آرزوهای من بود . البته بعضی هاش به حقیقت پیوسته smiley

ما از اون طایفه هایی هستیم که ( به خصوص فامیل بابا ) پاش برسه به میلادی هم سکه می بندن . خلاصه وقتی من می خواستم ازدواج کنم تعداد سکه به هشتصد تا هم رسیده بود. اگه دختری از فامیل ازدواج می کرد باید بیشتر میشد و کمتر ، کسر شان بود . اگه کمتر میشد اینجور برداشت میشد که چه عیب و ایرادی که نداره و...

خلاصه بدون اینکه فامیل متوجه بشن ، خودم حرف و حدیث ها رو به جون خریدم و به درخواست مامان 313 سکه قرار بر مهریه شد . البته خودم هم از اون کمتر قبول نمی کردم . به آقا طلبه هم گفتم شاید شما طلبه اید براتون مشکل ساز بشه اما من از این کمتر قبول نمی کنم چون از طرف فامیل هام نمی خواستم چه خودم و چه خانوادم اذیت بشن . به هر حال یا باید قبول می کرد یا جواب من منفی بود.

من کاری به 14سکه و سبک گرفتن و این ها ندارم . بله هر چه راحت تر بهتر . اما من هم نسبت به موقعیت و شرایط خودم در فامیل خیلی کمتر و راحت تر گرفته بودم . بیشتر از اون خودم اذیت می شدم .

از جایی که شهر آقا طلبه مهریه به سکه نیست و مهریه من براشون بسیار سنگین بود . پدر شوهر مخالف بودن .

 با پیشنهاد آقایی "عندالمطالبه " تبدیل شد به "عندالاستطاعه"

خوب فکر کنم معنیش رو خوب میدونید . حالا 313 سکه من برابر شد با 0 سکه . یعنی کمتر از 14 سکه .

من قدر زندگی مشترک و همسرم رو همون ابتدا مشخص کردم . در واقع من مهریه ای ندارم . من با صداقت به زندگیشون اومدم . حالا ایشون می خواد هر طور با من بمونه بستگی به وجدانشون داره .

به خاطرشون از خیلی چیز ها و خیلی افراد گذشتم . خیلی حرف ها رو به جون خریدم . البته این معامله من با خداوند بود . قرار و مدارهایی که با هم گذاشتیم پابرجاست و خوب معامله کننده ایه .

نمیدونم شاید عقل بگه کار درستی نبود و احساس بگه تا زنده ای با عشق زندگی کن.

من عاشق ارزش هام هستم و میدونم شاید روزهای سختی در پیش رو باشه اما با توکل به او در این راه گام گذاشتم و دوباره با توکل خداوند هم ادامه خواهم داد.

در خیلی مسائل با مخالفت های فامیل پدر و مادرم مواجه شدم که البته الان که فکر میکنم شاید جاهایی رو درست می گفتند .

برای خرید و کارهای اولیه به درخواست آقا طلبه به شهرشون رفتم و عقدمون در دارالحجه روز ولادت امام جواد علیه السلام توسط آقای پژمان فر خونده شد و شدیم قرار دل بی قرار هم .

شب جشن عقدیمون بود که خیلی ساده برگزار شد . حقیقتا به این سادگی هم دوست نداشتم باشه .

کم لطفی هایی هم شد که خوب ...

وقتی آقایی اومدن آرایشگاه ، مهمون ها رو تو خونه منتظر گذاشتیم و یه مدتی رو تو خیابون ها دور زدیم .

دو تاییییییییییییییی

سر یه چهار راه که باید می پیچیدیم بقیه رو قال گذاشتیم و رفتیم سمت حرم . یک طرفه شده بود . آقا پلیسه وقتی دید ماشین عروسه به ما اجازه داد بریم تو لاینی که یک طرفه شده بود و می رفت سمت حرم . به چهار راه بعدی که رسیدیم دیگه آقا پلیسه نذاشت . نمیدونم چه طور دلش اومد . همه میگفتن عروس دامادن اجازه بده ، گوشش بدهکار نبود . خلاصه زیرگذر حرم تو دلمون موند . به آقا سلام دادیم و برگشتیم .

این قسمت جشنمون رو خیلیییییییییییی دوست دارم .

من تو جشنم حضور خدا رو احساس کردم و این جای همه ی دلتنگی هام رو می گرفت . بزرگترین هدیه عروسیم این حس بود .

خدایا عاشقتم بی بهانه ...

 


 

  • همسر یک طلبه

نظرات  (۷)

:)
به...
عقد در داراحجه...
دوتایی، در بهترین شب، سلام دادن به آقا...

ما که بلخند بزرگی زدیم. مطمئنم آقا هم لبخند میزدن...
پاسخ:
سلام
واقعا لحظات قشنگ و خاطره انگیزیه
ان شاالله برای همه شیرین باشه ...
  • سیده زهرا
  • سلام
    ان شاءالله این حس زیبای حضور خدا در همه زندگیتون جریان داشته باشه
    پاسخ:
    علیکم السلام
    ان شاالله
    زندگیتان سرشار از حضو خداوند
    سلام.خسته نباشید.وبلاگ بسیار زیبایی دارید.به وبلاگ همسر بنده هم تشریف بیارید.این پست رو خودم گذاشتم.برای تشکر از زحمات همسرم.
  • عاشق کوهستان
  • زنده باشید
    با سلام
    ببخشید ها ، عقد در داراحجه یعنی کجا ؟
    بعد من نفهمیدم عقد تو شهر همسرتون بود یا مشهد ؟
    شرمنده ها ، سوال شد

    پاسخ:
    سلام علیکم
    مشهد مقدس , حرم امام رضا علیه السلام , دارالحجه
    ممنون از حضورتون
  • سید مهدی ...
  • سلام علیکم.
    با پست پرسش و پاسخ به روز هستیم.
     خداقوت.
    اجرتان با مادر سیدالشهدا(ع)
    عزیزم چقدر به دل میشینن حرفات
    زیر سایه ی امام رضا ع خوشبخت باشید ان شاالله
    پاسخ:
    سلام
    لطف دارید شما
    موفق باشید

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">