حق الله ؛ حق النّاس ؛ حق النفس
هو الحق
من : الو ... سلام ، خوبید ؟ ، خسته نباشید .
عشق من : سلام خانمی « شیفته خانمی گفتنشان هستم » ، ممنون ، شما خوبید ؟
من : ممنون ، بد نیستم .
عشق من : چی شده ؟ چرا حالتون خوب نیست ؟
من : کمی معده درد دارم . فکر میکنم اثر صبحانه نخوردن های دوران مدرسه است که الان داره خودش رو نشون میده ، مامان می گفتند: صبحانه بعد مدرسه ... اما گوش به حرف نبودم که نبودم و حالا چوب گستاخی هام رو می خورم .
عشق من : دکتر رفتید ؟
من : نه ، فکر نمیکنم دکتر نیازی باشه ، خوب میشه ، چیز مهمی نیست . « به شدت از مصرف دارو متنفرم . تا یک قرص و شربت بخواد از گلوم پایین بره حسابی بد و بیراه نثار این وجود مبارک میکنم . »
همان طور از «عشق من» اصرار و از من انکار .
عشق من : اگه خودتون دکتر نرید خودم که اومدم حتما این کار رو خواهم کرد . شما به حق الله و حق النّاس توجه می کنید اما آیا می دونید حق النفسی هم وجود داره ؟
من : حق النفس !!!؟
عشق من : بله ؛ حق النفس . شما علاوه بر اینکه نسبت به حق الله و حق النّاس مسئول هستید ، در برابر حق النفس نیز باید جوابگو باشید . خداوند در برابر هر نعمتی که در وجود شما قرار داده ، این واجب را هم قرار داده که به درستی از آنان بهره مند شوید و جسمتان را به زحمت نیندازید .
اگر خداوند به شما اعضاء سالم داده ، این وظیفه شماست که از آن مواظبت کنید . معده ؛ دست ، چشم ...
من : واقعا تا به حال به این موضوع توجه نکرده بودم و خود را مالک همه ی اعضایم می دانستم و اهمیتی که بایستی رعایت می کردم را نادیده گرفته بودم . از این جهت از خود دلگیر شده بودم که چرا اینقدر غفلت ! کجای عملم لنگ می زند که توفیق توجه از من سلب شده .
واقعا گاهی یک تلنگر برای بیدار شدن لازم است .
بله خداوند فقط بندگی را در رکوع و سجود نمی بیند .
پیامبر اکرم «صلی الله علیه وآله و سلم » می فرمایند : « لکل بشیئ زکاة و زکاة الابدان الصیام »
برای هر چیزی زکاتی است و زکات بدن ها روزه است . الکافی ج 4 ص 62
و اهمیت سلامتی بدن را اینگونه نشان میدهند...
بدن باید سلامت باشد و برای رسیدن به کمال خرج شود . در راه خیر به کار گرفته شود . چه خوب می شود اگر از دوران بچگی " حق بدن و نفس " خود را بشناسیم و در حفظ آن ها کوشا باشیم .
خداوندا توفیق ام بده تا :
نعمت هایت را به درستی بشناسم و حقشان را به جا آورم . آنگونه که شایسته ی توست .
قدر دان نعمت های بی کرانت باشم و هیچ یک را بی اهمیت تلقی نکنم .
چشمانم به گناه آلوده نشود و نامحرمی را به نظاره ننشیند .
دست هایم در دست خیانتکاران قرار نگیرد .
پاهایم جز برای خیر در تکاپو نباشند .
زبانم بر غیبت و تهمت نچرخد .
گوش هایم تمایلی به شنیدن حرف های گزاف وبیهوده نداشته باشند.
و ذهن ام در فکر ویرانی خانه ای نباشند .
خدایا توفیق ام ده مرد عمل باشم نه حرف ...
خدایا در برابرت ضعیف و ذلیلم ؛ به دل های شکسته قسم ؛ به ضعیفی ام رحم کن و "ذهن" آن کودک بازیگوش که به هر کجا سرک میکشد و "دل " آن پروانه ی رنگارنگی که به هر رنگی رنگ می بازد ، را خود هدایتگرشان باش...
حمد و سپاس مخصوص خداوند است.
- ۹۲/۰۶/۰۵