طلبگی های همسر یک طلبه

امام على علیه السلام : حق ، راه بهشت است و باطل ، راه جهنم و بر سر هر راهى دعوت کننده اى است .

طلبگی های همسر یک طلبه

امام على علیه السلام : حق ، راه بهشت است و باطل ، راه جهنم و بر سر هر راهى دعوت کننده اى است .

مشخصات بلاگ
طلبگی های همسر یک طلبه

به خانه ی مجازی همسر یک طلبه خوش آمدید . قدم کلیک هایتان بر چشم ...
از وقت تان برای خنده استفاده کنید ؛ زیرا خنده موسیقی و آهنگ روح است .

آخرین مطالب

 این وبلاگ مکانی است برای این که من به عنوان همسر یک طلبه با کمک آقا طلبه :

  • دل نوشته هایم را برای خدای خودم یادداشت کنم .
  • دل نوشته هایم را برای همسر خودم یادداشت کنم .
  • تجربیات خود و خاطرات خود را از زندگی مشترک و حیات طلبگی یادداشت کنم .
  • پاسخ سوالات شما را بدهم .
  • و ...

به دعایتان و یاریتان نیاز دارم .

  • همسر یک طلبه

آداب وضو

۰۲ شهریور ۹۴

بسم الله

 

پانزده سالم بود که دعای وضو رو توی کتاب درسیم دیدم . خیلی ترجمه اش به دلم نشست . حفظ کردم (فقط ترجمه اش رو ) و از اون موقع اکثرا هر وقت وضو میگیرم با خودم تکرار میکنم .

یک روز که معاون مدرسه که آدم خیلی مومنی بودند سر کلاسمون پرسیدن چه کسی دعای وضو رو یاد داره ؟ همه ی دانش آموزان گفتن دعای وضو !!!

من دستم و بالا گرفتم و گفتم : خانم من یاد دارم 

ایشون گفتن همین طور که در حال وضو گرفتنی دعا رو بخون

خوندم و چه لذت بخش بود . یکی از دانش آموزان گفت : ما وقتی وضو میگیریم ترانه میخونیم و تو ...

خلاصه گاهی خیلی راحت میشه ثواب کرد یا اینکه روحت رو خدایی کرد . اون وقت ما چقدر دنبال حاشیه ایم و به دنبال ثواب میگردیم .

راه های خوب بودن زیاده فقط اراده می خواد . گاهی با خودم حساب کتاب میکنم و میبینم که چقدر دورم از این راه های خوب بودن آسون .

مثلا دائم الوضو بودن ، دعای وضو خوندن ، ذکر کفتن در همه حال از جمله پیاده روی و غذا پختن ، زیارت عاشورا خوندن صدقه دادن هر چند اندک ...

این ها روح رو بزرگ میکنه و با عث میشه برای خوبی های بزرگ تر قدم برداریم . همیشه همه چی زمینه می خواد . چقدر خوبه اینجوری زمینه اش رو فراهم کنیم

التماس دعا

سزاوار است وقت وضو گرفتن به طرف قبله بنشینى،و ظرف‏ آب را در جانب راست خود گذارى،و چون نگاهت به آب افتاد،این دعا را بخوانى:
اَلْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذى جَعَلَ الْمآءَ طَهُورا وَلَمْ یَجْعَلْهُ نَجِسا
ستایش خداى را که آب را پاک‏کننده قرار داد،و آن را ناپاک نگردانید.
پس دست خود را پیش از آن‏که داخل ظرف‏ آب کنى مى‏شویى،و به هنگام وارد کردن دست در ظرف آب میگویى:
بِسْمِ اللَّهِ وَبِاللَّهِ اَللّهُمَّ اجْعَلْنى مِنَ التَّوّابینَ وَاجْعَلْنى مِنَ الْمُتَطَهِّرینَ .
به نام خدا،و به ذات خدا،خدایا مرا از توبه‏کنندگان،و پاکى‏طلبان‏ قرار ده.
پس سه بار به سه کف آب،مضمضه[آب در دهان گرداندن]مى‏کنى و مى‏گویى:
اَللّهُمَّ لَقِّنى حُجَّتى یَوْمَ اَلْقاکَ وَاَطْلِقْ لِسانى بِذِکْراکَ
خدایا روزى‏ که ملاقاتت مى‏کنم دلیل محکم را به من تلقین فرما،و زبانم را به ذات گویا کن.
پس سه بار استنشاق مى‏کنى و مى‏گویى:
اَللّهُمَّ لا تُحَرِّمْ عَلَىَّ ریحَ الْجَنَّةِ وَاجْعَلْنى مِمَّنْ یَشَمُّ ریحَها وَرَوْحَها وَطیبَها
خدایا بوى بهشت‏ را بر من حرام مکن،و از کسانى قرارم ده که بو و نسیم و عطر آن را ببوید.
و در آغاز شستن صورت مى‏گویى:
اَللّهُمَّ بَیِّضْ وَجْهى یَوْمَ تَسْوَدُّ فیهِ الْوُجُوهُ وَلا تُسَوِّدْ وَجْهى یَوْمَ تَبْیَضُّ فیهِ الْوُجُوهُ
خدایا چهره‏ام را سپید کن،روزى که چهره‏ها سیاه مى‏شود،و چهره‏ام را سیاه مکن،روزى که چهره‏ها سپید مى‏گردد.
در هنگام شستن دست راست مى‏گویى:
اَللّهُمَّ اَعْطِنى کِتابى بِیَمینى وَالْخُلْدَ فِى الْجِنانِ بِیَسارى وَحاسِبْنى حِسابا یَسیرا
خدایا پرونده‏ام را به دست راستم بده،و نامه جاوید بودن در بهشت را به دست چپم،و حسابم را به حسابى آسان رسیدگى کن.
و به وقت شستن دست چپ مى‏گویى
اَللّهُمَّ لا تُعْطِنى کِتابى بِشِمالى وَلا مِنْ وَرآءِ ظَهْرى وَلا تَجْعَلْها مَغْلُولَةً اِلى عُنُقى وَاَعُوذُ بِکَ مِنْ مُقَطَّعاتِ النّیرانِ
خدایا پرونده‏ام را به دست چپم وا مگذار،و از پشت سرم در اختیارم قرار مده،و آن را بسته به گردنم ننما،و از پاره‏هاى آتش به تو پناه‏ مى‏برم.
پس با رطوبت دست راست جلوى سر را مسح کن،و در آن حال بگو:
اَللّهُمَّ غَشِّنى رَحْمَتَکَ وَبَرَکاتِکَ .
خدایا رحمت و برکاتت را بر من بپوشان.
آنگاه پاهاى خود را مسح کن،و هنگام مسح بگو:
اَللّهُمَّ ثَبِّتْنى عَلَى الصِّراطِ یَوْمَ تَزِلُّ فیهِ الاَْقْدامُ وَاجْعَلْ سَعْیى فیما یُرْضیکَ عنّى یا ذَاالْجَلالِ وَالاِْکْرامِ
خدایا مرا بر صراط ثابت بدار،روزى که‏ قدمها مى‏لغزد،و کوششم را در انچه تو را از من خشنود مى‏کند قرار ده،اى داراى بزرگى و اکرام.
چون از وضو فارغ شدى بگو:
اَللّهُمَّ اِنّى اَسْئَلُکَ تَمامَ الْوُضُوءِ وَتَمامَ الصَّلوةِ وَتَمامَ رِضْوانِکَ وَالْجَنَّةَ .
خدایا از تو مى‏خواهم کمال وضو،و کمال نماز،و کمال خشنودى‏ات و بهشت را.
و بگو:
اَلْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ
ستایش خاص خداى پروردگار جهانیان است.
و مى خوانى سوره قدر را سه مرتبه.
و سوره«قدر»را سه مرتبه میخوانى،آنگاه پس از فراغت از وضو،بوى خوش‏ استعمال مى‏کنى،

  • همسر یک طلبه

زندگی مشترک

۲۳ مرداد ۹۴

زندگى زناشویى، تشکلى است که بر پایه محبت، بنا نهاده شده و این امر، نقشى حیاتى را در آن بازى  مى کند؛ عنصرى که خداوند متعال از آن به عنوان نشانه اى از خود نام برده است. اگر چه اندکى از این سرمایه را خداوند در ابتداى زندگى زناشویى به زن و مرد عطا فرموده، ولى باید آن را چون نهالى دانست که لازم است حفظ و بارور شود .

 

محبت

 

محبت، انسان را به سوى همشکلى و همسانى با معشوق مى کشاند و این علاقه که در اعماق جان انسان است، باعث مى گردد تا محب به صورت محبوب در آید. همسر هر فرد، مى تواند مهم ترین محبوب و همراه او باشد. اگر در انتخاب همسر، محور، ایمان و حب پروردگار باشد، مى توان امیدوار بود که این ازدواج، منجر به زندگى اى شود که هدف و شالوده آن، رسیدن به قرب الهى است و این که زن و مرد، هر دو تصمیم بگیرند که این عشق و علاقه زمینى را نردبانى سازند براى دست یافتن به رضاى پروردگار».

 

اکنون به چند روش براى ابراز محبت و افزایش مهر و عطوفت بین همسران، اشاره خواهیم کرد:

 

زن مطیع، فرمانرواى قلب شوهر است

 

یکى از مهم ترین و حیاتى ترین حس هایى که مردان به آن علاقه دارند، حس مالکیت و مدیریت است. از سوى دیگر، براى حفظ کیان خانواده، لازم است زنى که به زندگى و شوهر خود علاقه مند است، از شوهر خود اطاعت کند و بداند که اگر در تمام شئون زندگى، مطیع او باشد، مهرش چنان در دل مرد نفوذ مى کند که حاضر است براى زن و زندگى اش، هر فداکارى و ایثارى انجام دهد و بهترین حس ها را به همسر خود بدهد و بدین ترتیب است که هم مرد راضى است و هم زن.

 

زنان به کارهاى کوچکى هم که مردان برایشان انجام مى دهند، امتیاز مى دهند

 

اغلب مردان چنین تصور مى کنند که باید کارى بزرگ و حیرت آور براى همسر خود انجام دهند تا مورد تحسین و قدردانى او واقع شوند و این تصور، باعث مى گردد تا مرد دست به کارى نزند که خشنودى زن را برانگیزد؛ مگر زمانى که بتواند کار بزرگى انجام دهد؛ در حالى که زنان براى کارهاى به ظاهر کوچک مردان نیز امتیاز قائل هستند. براى مثال، یک مرد مى تواند براى سالگرد ازدواج یا تولد همسرش، یک متن محبت آمیز بنویسد و یا هدایاى کوچکى مانند عطر، شکلات یا شیرینى مورد علاقه همسر و یا گل تهیه کرده، به همسرش بدهد و آن گاه معجزه این کار خود را در ایجاد و افزایش علاقه بین خود و همسرش، به تماشا بنشیند.

 

محبت، مانند سیم برقى است که از وجود محبوب به محب وصل مى گردد و صفات محبوب را به وى منتقل مى سازد و این جاست که انتخاب محبوب، اهمیت مى یابد. به نظر مى رسد که همسر هر فرد، مى تواند مهم ترین محبوب و همراه او باشد

 

اسم همسرتان را نیکو و به بهترین حالت صدا بزنید

 

به خاطر داشته باشید که اسم یک شخص براى او، شیرین ترین و مهم ترین کلمات در تمام زبان هاست. اشخاص به قدرى به اسم خود علاقه دارند که مى کوشند به هر قیمت که شده، در خاطرها بماند. یکى از موجبات جلب محبت، نام بردن اشخاص با عناوین احترام آمیز و اسم هایى است که طرف مقابل آنها را دوست دارد. بعضى همسران به اشتباه فکر مى کنند از آن جا که با همسر خود صمیمى هستند، لازم نیست اسم او را به احترام صدا بزنند؛ در حالى که باید به خصوص در بین افراد دیگر، اسم همسرتان را به نیکى ببرید. این کار، یکى از راه هاى جلب محبت همسران مى باشد. پیامبر گرامى اسلام صلى الله علیه وآله نیز در حدیثى یکى از راه هاى جلب محبت افراد را صدا کردن و خواندن آنها به محبوب ترین نام هایى که دوست دارند، دانسته است.

 

آقایان، پیام هاى دیدارى را دریافت مى کنند و خانم ها پیام هاى شنیدارى را دوست دارند

 

مردان، زنانى را دوست دارند که به سلامت و زیبایى خود اهمیت مى دهند. زنان باید سعى کنند با برخى فعالیت هاى

 

جسمانى، نظیر قدم زدن و نرمش، بر سلامت و زیبایى طبیعى و خدادادى خود بیفزایند تا بیشتر مورد توجه همسران خود قرار بگیرند. باید توجه داشت که اگر زنى، خود حس خوبى نسبت به خود نداشته باشد، همسرش به طبع نمى تواند حس خوبى نسبت به او داشته باشد؛ پس زن، باید زیبایى را از درون خود بجوید؛ صرف نظر از این که چقدر تلاش مى کند تا زیباتر به نظر آید. همواره این را باید به خاطر داشت که زیبایى، از درون تراوش مى کند. هنگامى که از درون، احساس خوبى داشته باشید، خوب از خودتان مواظبت کرده، عزت نفس زنانه تان را بیشتر مى کنید و یقیناً این در بیرون نیز نمایان مى گردد.

 

در مقابل، زنان، پیام هاى سمعى را بیشتر دوست دارند؛ مثل این که همسرشان به آنها بگوید تا چه حد آنها را دوست دارند و از آنها حمایت مى کند. پس مردان باید سعى کنند محبت نهفته در دل خود را با گفتن جمله «دوستت دارم» به همسرشان، آشکار و عیان سازند.

 

مردان باید روحیه همیشه متغیر و متموج زنان را درک کنند

 

مردان باید توجه داشته باشند که زنان، حالت متغیر دارند و روحیه شان مدام در حال تغییر است؛ گاهى شاد و گاهى بسیار غمگین، گاهى امیدوار و گاهى مأیوس و ناامید مى باشند. دانستن این نکته براى مردان، امرى مهم و ضرورى است. اگر مرد از این حالت زن آگاه باشد، هرگز از تغییر روحیه اى که یکى از علل آن، تغییرات هورمونى زن است، نگران نمى شود؛ بلکه سعى مى کند همسر خود را درک کند و به او کمک کند تا روحیه خود را باز یابد.

 

زنان شاد، خرسند و سرزنده، روشن کننده دل هستند

 

با خودتان تعهد کنید که باور داشته باشید در جایگاه خود، فرد قابل احترام و مهمى هستید. اگر عزت نفس نداشته باشید، به احتمال فراوان، هیچ کس دیگر هم به شما احترام نمى گذارد. عزت نفس، از صادق بودن با خود سرچشمه مى گیرد. ممکن است در ابتداى زندگى، ویژگى هاى جسمانى از اهمیت بیشترى برخوردار باشند؛ اما پس از مدتى، این اهمیت رنگ مى بازد و آن چه مهم و ضرورى است، ویژگى هاى شخصیتى زن است. زنانى که همیشه شاد هستند و در مورد خود احساس خوبى دارند، بیشتر مورد توجه همسرشان هستند و از جذابیت بیشترى برخوردارند. ناخرسندى و همواره از همه چیز شکایت کردن، مرد را خسته کرده، شور و نشاط زندگى را از او مى گیرد. یکى از راه هاى مهرورزى به مرد، این است که زن، دست از شکایت دائمى از زمین و زمان بردارد.

 

همان گونه که مردان مى توانند با جمله دوستت دارم، قلب همسر خود را تسخیر سازند و او را صاحب حسى خوشایند کنند، زنان نیز مى توانند با گفتن جملاتی مثل «من در کنار تو آرامش مى یابم» یا «خیلى خوشحالم که مى توانم به تو تکیه کنم»، مرد را سرشار از عشق و محبت کنند و او را بیش از پیش، به خود علاقه مند سازند

 

براى زن خود، حق ناراحت شدن قائل باشید

 

اگر شما یک مرد هستید، باید به این نکته توجه داشته باشید که زن ها وقتى حاضرند به حرف هاى شما گوش بدهند که برایشان حق ناراحت شدن قائل باشید. یکى از شیوه هاى رایج شروع کردن دعوا بین همسران، بى اعتبار دانستن احساسات و افکار زن است. وقتى مرد مى گوید: «آخه واسه چى ناراحتى» یا «این که ناراحتى نداره» و یا «این موضوع این قدر مهم نیست»، براى زن خیلى گران تمام مى شود و زن، این چنین تلقى مى کند که نمى تواند حتى از احساسات خود صحبت کند.

  • همسر یک طلبه

کعبه

۱۵ مرداد ۹۴

در کعبه خدا خانه و جایی دارد

حاجی به خیالش من و مایی دارد

حاجی بنشین که قلب تو کعبه ی توست

والله که هر خانه خدایی دارد ...

  • همسر یک طلبه

بسم الله الرحمن الرحیم

گاهی دلم خیلی برای وبلاگم تنگ میشه ، نمیدونم ، گاهی نوشتن از حوصله خارج میشه و گاهی تنها چیزی که آرومت میکنه دفتر خاطراتته .

این دفتر میخواد صفحه وبت  باشه یا خود دفتر و قلم...

خودم یه دونه دفتر خاطرات دارم که قبل وبلاگ نویسی ، تمام هم و غمم رو اونجا مینوشتم .

الان خیلی هواشو کردم اما ازم دوره .

دلم برای خونم تنگ شده ، برای پردیسان ، برای مسجدمون و حتی برای بچه همسایه که خیلی به همسرم وابسته بود و من حسودیم میشد ...

حس زنانه ، گاهی برات پررنگ میشه و گاهی خیلی کمرنگ .

طلبگی ، طلبگی خیلی معنی داره اما خوشا به حال کسی که واقعا درکش کنه . گاهی میشد که سختی این مسیر اذیتم میکرد اما گاهی دلم برای همین سختی دلتنگ میشه .

نمیدونم ، نمیدونم امام زمان ( عج ) نگاشون به خونه طلبگی ما چه جوریه ؟

رضایت دارند یا نه ؟ اما همین که نگاه دارن ایشون ، برام دلگرمیه ...

تو این قریب به یک سالی که قم بودم همیشه تو ذهنم بوده ، چیکار باید بکنم که آقا بین این همه خونه ، به خونه ما هم نظری داشته باشن که خاص باشه ...

پیدا کردن جوابش سخته !

گاهی دلم میخواسته روستای جمکران باشم که هر وقت دلم میخواد مسجد آقا باشم . اما میدونید آخرش به چه نتیجه ای رسیدم ؟

به اینکه :

کعبه از سنگ سیاهیست که ره گم نکنی

حاجی احرام به جای دگری بند

ببین یار کجاست ...

عاشق این عبارتم . حاجی احرام دگر بند ببین یار کجاست .

زندگی خیلی دورم کرده از آرزوهای بچگیم . از اون موقع ها که دلم پاک بود اما الان چی ؟

شایدم ضعفه ایمانه و من غرق خیلی چیزای بی ربط شدم . هر چی که هست عجیب دست و پامو بسته . عجیب سرگردونم کرده .

خدا جونم دلم خیلی برات تنگه ... خیلی


 

  • همسر یک طلبه

خانم ها بدانند 2

۱۰ ارديبهشت ۹۴

مدیریت روابط زناشویی

 

  • توجه به خلقت زن و مرد ( تفاوت ها)
  • قبل از مواجهه با همسر استحمام کنید . ( آرامش روحی و روانی میدهد و رایحه ی بدن را لطیف میکند .)
  • بوی بد دهان را بر طرف کنید .
  • هنگام مواجهه با همسر لبخند بر لب داشته باشید .
  • فراموش نشود که در خدمت همسر بودن یک نوع عبادت است . ( خودمان را برای یک زندگی ایده آل آماده کنیم نه اینکه منتظر یک زندگی ایده ال باشیم .)
  • خالق زمان های ویژه و شرایط مطلوب باشیم .
  • در مورد نیازها و تمایلات جنسی با همسر صحبت شود .
  • کسب اطلاعات صحیح و دقیق در مورد رابطه موفق.
  • تنوع حلال در رابطه داشته باشیم .
  • در هنگام خواب معمولی و شبانه ملاعبه داشته باشیم .( نوازش حسی و کلامی)
  • احساس فرار و تنفر از رابطه نداشته باشیم . ( همه ی رابطه ی زناشویی ختم به رابطه جنسی نیست . رابطه ی عاطفی و کلامی و نوازشی هم رابطه ی عاطفی است . )
  • به هیچ وجه رابطه زناشویی ابزاری نباشد ( کیفر و پاداش ، فرصت فرماندهی )

** در طول دوران بارداری هر چه رابطه زن و مرد بهتر باشد ؛ ضریب هوش بچه بالاتر است .

  • یادمان باشد رابطه جنسی یعنی تلاقی جسم ها .
  • همسر یک طلبه

خانم ها بدانند 1

۳۱ فروردين ۹۴

مدیریت روابط زناشویی

 

 ازدواجی موفق است که : تعهد ، صمیمیت و تمایل جنسی در آن پایدار باشد .

ملاصدرا : لازمه ی عشق ، علاقه است اما لازمه ی محبت عقل است . محبت ارزشمندتر از عشق است .

17 عامل میتواند نقطه قوت و ضعف برای زندگی زناشویی باشد :

  •  این وظیفه ی زن است که همیشه هیجان و شور و شعف در همسر ایجاد کند. ( خانم ها همیشه پیش قدم باشند )
  •  افزایش سن روابط عاطفی را کمتر میکند.
  •  فراموش نکنیم هر چه قدر محبت و میل در روابط روزانه داشته باشیم علاقه جنسی فراتر از میل جنسی است .
  •  پیوسته جذاب باشیم .

* خوش اندام باشیم .

*در هر حال خوش لباس باشیم .

*خوش بو باشیم .

*آراسته باشیم .

*نظافت زنانه داشته باشیم .

*مداومت به خوردن روزانه 8 دانه زیتون یا یک قاشق روغن زیتون باشیم .

 

  • همسر یک طلبه

" مرد من "

۲۵ فروردين ۹۴

  مرد یک " مرد " هست !

دستانش از یک زن زبرتر و پهن تر است

صورتش ته ریشی دارد

قلبش به وسعت دریا

جای گریه کردن به بالکن می رود و سیگار دود میکند!

او با همان دستان پهن و زبر تو را نوازش میکند

با همان صورت ناصاف و ناملایم تو را می بوسد و تو آرام می شوی

آنقدر او را نامرد "نخوان "!

آنقدر پول و ماشین و ثروتش را " نسنج "

فقط به او " نخ بده " تا زمین و زمان را برایت بدوزد

فقط با او " رو راست باش " تا دنیا را به پایت بریزد !!!

 

  • همسر یک طلبه

خود کفایی

۲۹ بهمن ۹۳

گفت : بیایید صف اول بشینیم تا صف کامل شه

منم که عاشق صف اول نماز ، از خدا خواسته زودی رفتم

کنارش نشستم . بدون اینکه حواسم باشه چشمم به کیفی که چادر و سجاده داخلش بود دوخته شده بود

گفت : تولید برای خود کفایی

هر چی کیف میخرم طولی نمیکشه که پاره و از کار افتاده میشه

دیگه لازم دیدم دوخت کیف رو یاد بگیرم . الان دیگه برای هر مناسبتی یک کیف دارم . در طرح ها و رنگ های مختلف

کیفش چرم بود و زیبا ، یه جور خود کفایی و تولید داخلی

سر و وضع لباسشون گویای سر درون بود

کلا اینجا همه یکرنگ اند . ساده و بی آلایش

فقط ده درصد این قشر متفاوتند و همون ده درصد تو چشم مردم زمانه

عایا پردیسان و پردیسان ها دیده می شوند ؟؟!!

هر روز که میگذره تازه میچشم طعم طلبگی رو ...


 

  • همسر یک طلبه

کم آوردن

۲۷ بهمن ۹۳

ﺧﺪﺍﯾﺎ ....
ﺗﻮ ﺩﻧــﯿﺎﯼ ﻣﺎ ﺁﺩﻣــﺎ ...
ﯾﻪ ﺣﺎﻟﺘﯽ ﻫﺴﺖ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ « ﮐــﻢ ﺁﻭﺭﺩﻥ » ...
ﺗﻮ ﮐﻪ ﺧــﺪﺍﯾﯽ ﻭ ﻧﻤﯿﺘﻮﻧﯽ ﺗﺠﺮﺑﺶ ﮐﻨﯽ ....
ﺧــﻮﺵ ﺑﻪ ﺣــﺎﻟﺖ ...

  • همسر یک طلبه

 

javadi amoli

بهره‌مندی از عنایات الهی ثمره استقامت در صراط مستقیم

اگر کسی در راه مستقیم باشد، خداوند چه پاداش‌ها که به او عطا می‌کند؛ فرشتگان را کمک او قرار می‌دهد؛ مال طیب و طاهر، فرزند طیب و طاهر، علم طیب و طاهر و آبرومندی دنیا و آخرت را به او عنایت می‌کند. این آیه که می‌فرماید: «إِنَّ الَّذینَ قالُوا رَبُّنَا اللّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِکَهُ»، به همین موضوع اشاره دارد؛ فرمود: کسانی که موحد بودند، حرف و عمل و ظاهر و باطن ایشان یکی بود و گفتند «خدا»! و ایستادند و ایستادگی کردند، ما نیز ملائکه را بر آنها نازل می‌کنیم.

البته این به آن معنا نیست که جبرئیل بر آنان وحی بیاورد، چون وحی مخصوص معصوم است؛ اما فرشتگانی که زیر نظر این بزرگواران و شاگردان آنها هستند، برای تأیید انسان و کمک به او می‌آیند؛ برای بسیاری نیز می‌آیند. بنابراین اگر کسی مستقیم بود، «تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِکَهُ» درباره او صادق خواهد بود.

به نقل از : خبرگزاری فارس

  • همسر یک طلبه

سلام

جایتان خالی ...

اینجا و در این قسمت از بهشت ، اساساً زمستان ، حداقل امسال معنایی ندارد . بهاری بهاری است ...

نمی دانم اما خیلی هم خوب نیست به گمانم . آخر ، زمستان هم لازم است smiley

 

  • طلبه ای به نام من

 

تا انسان « عبدالله » نشود ، « عندالله » نخواهد شد ...

  • طلبه ای به نام من

 

اگر از خدا « پروا » کنیم ، امید است که زود « پر » ، « وا » کنیم

  • طلبه ای به نام من

 

تقوا آن نیست که با یک « تَق » ، « وا » برود ...

  • طلبه ای به نام من
 
   سلام
 ازنظر رهبری حکم پوشیدن جوراب کلفت با دامنی که تا ساق پاست چیست ؟
 
  سلام علیکم

 بنا به نظر مراجع محترم تقلید ، هر گونه پوششی که مانع دید نامحرم باشد و برای نامحرم ، مهیّج نباشد ، بلامانع است.

  • همسر یک طلبه

امام رضا

السلام علیک یا سلطان ...

  • طلبه ای به نام من

شعر اقتباسی زیبا به بهانه ی بیستم محرم الحرام

( دهمین روز شهادت امام حسین علیه السلام )

خوشا گریه ، نه این گریه !!                                                      

خوشا گریه ی یعقوب که نور بصرش رفت ، چو روزی پسرش رفت ...

خوشا قصه ی یعقوب !!                                                         

که گرگان بیابانی و پیراهن خونین عزیزش همه کذب است ...

خوشا چاه !!                                                                     

همان چاه که یوسف به سلامت ز درش باز درآمد و

 نه یک قطره ی خون ریخت در آن جا و

 نه انگشت کسی گم شده آن جا و

کنارش نه تلی بود نه تپه !!

 وَ یعقوب ندیده است دمی یوسفِ در چاه ...

خوشا قصه ی یعقوب !!                                                          

 که گودال ندارد

 وَ آه از دل آن خواهر غم دیده که از روی تلی دیده که  « الشّمر ... »

عجب مجلس گرمی شده این جا ،

همین کنج اتاقم که به جز من و به جز روضه ی ارباب ،

کسی نیست و انگار که عالم همه جمعند همین جا !   

 و انگار که این پنجره و فرش و در و ساعت و دیوار،گرفتند دمِ حضرت ارباب :

حسین جان، حسین جان، حسین جان، حسین جان...

  • طلبه ای به نام من

و عین

حرف اول عشق است

مثل

حرف اول عاشورا ...

  • همسر یک طلبه

با عرض سلام و وقت به خیر

ان شاالله از این روزهای پربرکت فیض برده باشید و بنده رو هم از دعای خیر فراموش نکرده باشید .

عین مثل عشق ، عین مثل عاشورا

امام حسین سلام الله علیه و محرم و عاشورا و لباس سیاه ، عشق و نفس ماست .

الان در شهر عاقایی هستم . اینجا گناباد روز دهم محرم مراسم تعزیه خونی و نخل گردونی برگزار میشه که خیلی جالبه . این مراسم از هفت صبح شروع و تا اذان مغرب ادامه داره که خیلی مفصل ، روز عاشورا رو به تصویر میکشه .

حالا براتون کلیپی از این مراسم رو خواهم گذاشت .

امروز به عیادت دو مریض تصادفی که در کما بودند رفتیم . برای اولین بار و ان شاالله برای آخرین بار بود . فقط تصویرشون رو از داخل مانیتور مشاهده می کردیم و هیچکس اجازه ورود به اتاق رو نداشت .

نرگس هشت ساله که 50 روزی بود که در کما بود . اینطور که با مادرشون هم کلام شدم اهل کرمان بودند می گفتند :

 روز اول که نرگس رو به بیمارستان آوردیم در حالی که برادر شوهرم فوت کرده بود و همسرم برای تشیع جنازه برادرش رفته بود دکتر به من گفت بچه شما در حالت کماست و امکان زنده بودن براشون صفره ، به همسرتون بگید کارهای مربوط به دفن و مراسم و... انجام بدن و به اقوام پیشنهاد اهدای عضو داده بودن که اونها از گفتن به من امتناع می کردن .

اما من قبول نکردم و همچنان به خداوند امیدوارم . بعد گذشت 25 روز دخترم چشمش رو تکون داد و به حالت نیمه کما وارد شد . من توی حیاط بیمارستان چادر زده بودم و هر کس برای ملاقات می اومد به من تسبیح و مهر و قرآن می داد و می گفت امیدت به خدا باشه . دکترها گفتند اگه میتونی با نی به دخترت آبمیوه و پودر مقوی بده که اگه معده اش قبول کرد شانس زنده موندن پیدا می کنه . این کار رو کردم و معده اش قبول کرد و کم کم جون گرفت و رنگ و روش باز شد . الان با گذشت پنجاه روز دخترم هنوز در حالت نیمه کماست . من همچنان امیدوارم و دارم دعا میکنم ... 

امروز وقتی داشتم از مانیتور به دخترش نگاه میکردم چند بار دستاش رو تکون مختصری داد اما کامل نمی تونست و بی هوش بود. واقعا ارزش فرصت زندگی و زنده بودن رو اونجا میشه فهمید . مرز بین زنده ماندن و مردن .

هنوز هم تصویر تو ذهنمه و جلوی چشمام . از خدا خواستم به حق امام حسین و بیمار کربلا ان شاالله شفا بگیرن و امشب به حق یتیم های کربلا امام حسین علیه السلام به مریض های کمایی سر بزنه .

و مریض دیگه از اقوام عاقایی هستن و از حالت کما تازه بیرون اومدن اما به علت خونریزی شدید بهشون بیهوشی میزنن تا به علت درد زیاد به هوش نباشن . ایشون مادر یک بچه 6 ساله اند .

لطفا امشب این دو مریض و همه ی مریض ها رو از دعای خیرتون فراموش نکنید . شما هایی که دلتون پاکه ؛ با دل خداییتون دعاشون کنید .

 

  • همسر یک طلبه

الان چه خبر 3

۱۱ مهر ۹۳

به نام خدا که رحمتش بی اندازه است و مهربانی اش همیشگی 

سلام ‌ من دو باره برگشتم . البته این رفتن نه اختیاری بلکه جبر زمانه بود . حالا علتش رو خواهم گفت . 

احوال همگی خوبه ان شاالله ؟  روزگار چه طور میگذره ؟ الهی شب و روزتون خدایی باشه و زندگیتون آفتابی ...

تو این مدت اتفاق ها و حوادث بسیار بود و جاتون همواره سبز و خرم . از مهمترین وقایع مهم در عصر حاضر جشن عروسی من و عاقایی بود . قطعا مطلع شدید و دعای عاقبت به خیری رو از خیلی قبل ترها برامون روونه خونه بخت کردید ان شاالله تعالی . 

قرار بر این شد که من ؛ عاقایی و خانواده ایشون برای مرتب کردن کلبه ی عشقمون راهی قم - پردیسان بشیم . حسی عجیب بود . از خراسان بزرگ راهی قم شدیم.  طولانی بودن مسیر ته دلم را خالی میکرد .گاهی دلم بد میگرفت . هر چقدر از شهرمون فاصله میگرفتیم . فکرهای عجیب و غریب به ذهن خطور میکرد . ایا این مرد تکیه گاهیست که جای تکیه پدرم را میگیرد ؟ آیا من دختری که سختی را تا جای ممکن تجربه نکرده بودم بر من سخت خواهد گذشت ؟ و هزاران فکر دیگه... 

برای اولین بار پاگذاشتن تو یه شهری که برات ناشناخته است حس غریبی داره . به نگاه اولم قم یه شهر با خیابون های کوچیک  ؛ یکمی نامنظم و شلوغ پلوغ اومد . چیزی خلاف انتظارام . یه چیزی شبیه شهر های جنوبی که نمی خوام اسم ببرم . اول اش که وارد شهر شدیم از یه جای داغون و پر از خونه های کاه گلی  وارد شهر شدیم ( از مسیر جاده قم - گرمسار ) . که دلتنگی رو بیشتر میکرد . به عاقایی گفتم  دفعه بعد که با مامان و بابام اومدیم لطفا از یه مسیر آباد وارد شهر بشیم . نمی خوام نگرانم بشن و ایشون هم گفتند حواس ام هست و خیالت راحت . 

آروم آروم و پرسان پرسان وارد پردیسان شدیم . حقیقتا جای مرتب و شیکی بود . دل تو دلم نبود . دوست داشتم خیلی زود خونه ای که قراره با محبت بسازیم رو ببینم . قبلا عاقایی عکس هایی رو از پردیسان و خونه نشونم داده بودند . وارد مجتمع که شدیم یکمی جا خوردم راستش فکر میکنم کیفیت عکس ها یکمی بالا بوده . ولی خوب واقعا بی انصافی نباشه خوب جاییه . اما خودم از این شکل که همه ی طلاب اینجا جمع شدن خوشم نمیاد . اصلا ایده جالبی نیست . به نظرم روحانیت و فضای حاصل از اون باید در بین مردم حاکم باشه . بیشتر دوست دارم با اقشار دیگه مردم در ارتباط باشیم . تو هر کوچه و محله باید یک یا چند روحانی باشه . همین حضود خیلی می تونه تاثیر گذار باشه . میتونستند به جای اینکه این همه مجتمع در کنار هم در بیرون شهر بسازن . همین ها رو بلوک به بلوک یا مجتمع به مجتمع تو سطح شهر پخش کنند. قم واقعا از فضای شهر آخوندی داره خارج میشه . 

وارد خونه شدیم . خونه مرتبی بود . دوست داشتم هر چه سریع تر کار نظافت تموم بشه و زود زود زندگی مشترکمون رو آغاز کنیم . 

من و عاقایی دست به کار شدیم و کمربند نظافت رو محکم بستیم . من که حقیقتا لذت می بردم . 

از قضا همسایه هامون اصفهانی و شیرازی بودند . دقیقا دو شهری که ایام نامزدی اون جا رو برای مسافرت انتخاب کرده بودیم . خاطرات زیبایی رو به ذهن میاره . 

بعد مرتب کردن خونه ؛ نوبت به خرید جهیزیه رسید . از قبل به همراه اقا طلبه از سایت های مختلف وسایل مورد نیاز و امکاناتشون رو بررسی کردیم . یک لیست نوشتیم و دونه دونه قیمت ها رو از اینترنت در آوردیم . 

به درخواست دوستان لیست جهیزیه رو می نویسم : 

دو تخته فرش ( یک تخته 12 متری و یک تخته شش متری )

لباسشویی

تلویزیون 

جاروبرقی

یخچال

اجاق گاز

 از جایی که موجودیمون اندک بود وسایلی مثل ؛ آبمیوه گیر - چرخ گوشت - اتو پرس - مایکروفر - سرویس چوب - از لیست جهیزیه حذف شد.

خوب کم و کسری هایی بود اما آرامش عاقایی برام مهمتر بود ...

پدرم از جایی که می دونستن این کمبود ها چقدر برام سخته و جهت کمک به عاقایی وسایل ذیل رو برام تهیه کردند :

سرویس قابلمه - سرویس آشپزخانه - سرویس پلاستیک - سرویس چینی - سماور و چایی ساز - چرخ گوشت - ابمیوه گیر - زودپز - و وسایل ریز دیگه ...

بعد خرید وسایل  راهی شهرمون شدم . حالا نوبت بحث مراسم شده بود . کارها قبلا با مشورت عاقایی هماهنگ شده بود . ایشون هماهنگ شدن ها رو به من سپرده بودند . 

برای انتخاب تالار ؛ خیلی پیگیر بودم . قیمت ها همه کذایی بود . به پیشنهاد اقایی تالار سپاه رو هماهنگ کردم که مکان فوق العاده زیبایی بود و در عین حال ارزون قیمت . هم ورودی و هم غذا .

پذیرایی مون یک نوع غذا دقیقا به تعداد مهمون هایی که با کلی زحمت از اومدنشون مطمئن شده بودم بدون هیچ اسرافی - یک نوع شیرینی و دو نوع میوه رو شامل می شد . 

از یک گروه مولودی خون دعوت کرده بودیم که اصلا از کارشون خوشم نیومد و حیف پولی که بهشون دادیم . این گروه رو هم به هزار و یک زحمت جور کردیم . بعد میگیم چرا تو جشن ها مطرب میارند . خوب اول امکانات و دسترسی ها رو اسون کنید و البته هزینه ها رو بعد انتقاد . هم برای جشن داداشم و هم جشن خودم هر بار برای مولودی خون 600هزار تومن هزینه شد که به نظرم خیلی خیلی زیاده این هزینه ها . در صورتیکه اگه ارک زن دعوت کنی 200 تا 300 هزاره . خوب چرا باید اینجور باشه ؟ نه مجلس گردون هایی داریم که جشن پاک و شادی برامون اجرا کنند نه اینه هزینه هاشون کمه . خوب چه انتظاری میشه از خلق الله داشت . باید تشویق و امکانات باشه تا جذب بشن دیگه ...

یک شب عروسی شون میخوان شاد باشه وقتی میبینن که شرایط و امکاناتی که از حلال بتونن اون شب رو خاطره انگیز کنن نیست خوب هدایت میشن به اون سمت دیگه  ! 

به امید اینکه تو هر شهری این امکانات بدون هیچ زحمتی مهیا بشه ...

گاهی دیدم هزینه رفت و آمد که بماند هزینه مکان خواب تو هتل رو هم باید صاحب مجلس براشون در نظر بگیره !!!

ماشین عروس رو خودمون تزیین کردیم و آرایشگر هم که آشنا بود و لباس عروس رو هم از ایشون با قیمت مناسب کرایه کردم . 

آتلیه و فیلم برداری جمعا شد 760 هزار تومن که خانم فیلم بردار لحظه خداحافظی بهمون گفتند : 

« این رو واقعا میگم از اینکه به جشن شما دعوت شده بودم خیلی خوشحالم . یه جشن ساده و خوب . من جشن های مایه دارهای زیادی رفتم اما جشن شما یه چیز دیگه بود . براتون آرزوی خوشبختی دارم »

من رو بگید داشتم ذوق مرگ میشدم . بهشون گفتیم قم تشریف اوردید در خدمتیم . 

خلاصه 12 شهریور جشنمون بود و عصر فرداش به همراه خانواده من و عاقایی و عموی عاقایی راهی قم شدیم .

در حال حاضر زندگی مشترکمون شروع شده . ار آینده چیزی نمیدونم . خوب یا بد فقط خدا عالمه . تا اینجا با همه ی سختی ها و شادی ها اومدم . هنوز اول راهم و انتها نا پیداست . فقط میدونم برای هدفم این مسیر رو ادامه میدم و ان شاالله خداوند یاری دهنده است ...

برای زندگیمون ؛ برای من حقیر ؛ برای عاقایی دعا کنید که  نیازمند دعاتونیم ...

 

زندگی جیره ی مختصری است ...

مثل یک فنجان چایی ...

و کنارش عشق است ...

مثل یک حبه قند ..

زندگی را با عشق ؛ نوش جان باید کرد ...

 

سهراب سپهری

 

 

 

  • همسر یک طلبه

رضایت

  • طلبه ای به نام من

دل بی تو هوای می و میخانه ندارد *** بی گردش چشمت ، سر پیمانه ندارد

خمیازه کشیدیم به جای قدح می *** ویران شود آن شهر که میخانه ندارد

از صحبتِ عاقل نگشاید دل عاشق *** بیزارم از آن شهر که دیوانه ندارد

نجیب کاشانی

( با اندکی تصرّف )

 

  • طلبه ای به نام من

زندگی موسیقی گنجشک هاست ... زندگی باغ تماشای خداست ...

زندگی یعنی همین پرواز ها ، صبح ها ، لبخند ها ، آواز ها ...

زندگی ذرّه ی کاهی ست که کوهش کردیم ؛ زندگی نام نکویی ست که خارش کردیم ؛

زندگی نیست به جز نم نمِ باران بهار ...

زندگی نیست به جز دیدن یار ، زندگی نیست به جز عشق ، به جز حرف محبت به کسی ، ورنه هر خار و خسی ، زندگی کرده بسی ؛ زندگی تجربه ی تلخ ، فراوان دارد ؛ دو سه تا کوچه و پس کوچه و اندازه ی یک عمر بیابان دارد ...

  • طلبه ای به نام من

الان چه خبر 2

۱۵ مرداد ۹۳

 هو النصیر

 عاقایی یه برگه برداشتن ، انتهاش رو خط قرمز کشیدند با یه مبلغ نهایی و بهم گفتن که حالا هر چی دوست داری اون بالا بنویس و نقاشی کن ، من کاری به جزئیات ندارم فقط از این مبلغ زیاد نشه sad من هم که کلا زن مطیع و به راهیم کلی دارم حساب وکتاب میکنم که همه چی به خوبی و خوشی بگذره . یه مجلس با کیفیت اما تا جایی که ممکنه کم هزینه .

 حقیقتش اولین باره تو زندگیم برام خط قرمز کشیده میشه . سخته اما خوب از جایی که ایشون انتخاب خودم بودن ، تحمل این سختی ها شیرین میشه . گاهی از اینکه برای هزینه ها باید چرتکه بکشم و خرجیمون از جوجه سرمایه مون بالا نزنه ، دلتنگم میکنه . با خودم میگم آیا لازم بود تو که خدا رو شکر خونه بابا کم و کسری نداشتی و هرچی میخواستی ، ازت دریغ نمی شد ، 600 کیلومتر اون طرف تر جواب بعله بدی و تو این مدت مدام ماشین حساب دستت باشه که چی ؟ یه وقت کم نیاری .

 گاهی گذران روز ها برام دشوار میشه ، ثانیه ها رو میابم و یکی یکی در چرتکه ی دل حساب و کتاب میکنم  و به این میرسم که بودن در کنار " او " پایان همه ی دلواپسی هاست .

 در نهایت به خودم امید میدم و اطمینان دارم از برکت این سفره .

گاهی دستت بدجور بی نمک میشه . اما خوب  چه میشه کرد باید گذشت . باید گذشت تا دریا شد ...

آقا طلبه چند روزی رفتند اردو تابستونی و مسولیت جشن عروسی و مشخص کردن هزینه ها رو به عهده ی من گذاشتند . تقریبا همه چیز آماده است تا تصمیم نهایی گرفته بشه .

همچنان سرم شلوغه و خیلی هم استرس دارم  . خدا کنه همه چیز به خوبی پیش بره .

 التماس دعا دارم ...

 

  • همسر یک طلبه

الان چه خبر ؟؟

۱۱ مرداد ۹۳

هوالنصیر

 ذوق و شوقی که یک دختر در بنا کردن زندگیش دارد را نمی شود با هیچ چیزی تعویض کرد . طعم شیرینش را ، اگر که بگذارند و به تلخی نگراید تا همیشه در کامش خواهد ماند .

 هر روز و هزار بار در ذهن چیدمان خانه اش را مرور میکند و تمرین خانه داری او را به وجد می آورد . خانم خانه شدن برایش بسیار دل انگیز است . اینکه مدیر داخلی خانه اش باشد و مورد اطمینان همسرش ، به او آرامشی  میدهد بس عظیم و فراموش نشدنی . اینکه  باید سرباز خانه همسرش باشد . اینکه باید حافظ ارزش های خود و مهربانش باشد ، آرامشی ست وصف نشدنی .

 نمیدانم چرا گاهی به دلم ، بد راه میدهد . میترسم کلبه ی عشقمان بنا نشود و شاید شیطان دارد دسیسه میکند . شاید هم زیادی به زندگیم دل بسته ام و روزگار شهرت دارد در بی وفایی . چشم دیدن کلبه مان را ندارد و هزار بار با خود خواهم گفت کور شود آنکه نخوهد دید خوشبختی مان را .

-----------------------------------------------------------------------------

 این روزها درگیر برنامه ریزی برای جشنمون و رهن خونه و خرید وسایل هستم . عذر می خوام اگه دیر به دیر وبم رو به روز میکنم .

 برای عاقبت به خیری مون دعا بفرمایید .

 ان شاالله بعد خرید جهیزیه ، با توجه به نظر دوستان لیست اون رو در وب قرار میدم .

 یا علی

  • همسر یک طلبه